خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 101

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 101 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 101

خدیجه وقتی حرف های شیرین را می شنود، باور می کند و با نگرانی به فکر فرو می رود.
در خانه بهار، انور از عروسی دیشب تعریف می کند و کمی بعد جیدا به خانه آنها می آید و پولی را که از دوخت لباس عروسی و کت شلوار داماد از عمران گرفته را به انور می دهد.

انور و بچه ها از اینکه پول زیادی نصیبشان شده خیلی خوشحال می شوند.

حتی انور قول می دهد که گوشی بهار را که در آب افتاده و خاموش شده بود را تعمیر کند تا عکسهایی که از سارپ در آن است از دست نرود و بچه ها را خوشحال کند.

کمی بعد نیسان خیلی آرام از انور می پرسد: «بابابزرگ امشب تولد مامانمه یادت که نرفته؟ »

انور لبخندی می زند و کمی بعد هم به خانه جیدا می رود و به ییلز و او هم خبر تولد بهار را می دهد و اضافه می کند که می خواهد برای بهار ماشین لباس شویی بخرد.

بعد هم به سمت عارف می رود و از او می خواهد که با هم به یک لوازم خانگی فروشی بروند تا برای تولد بهار کادو بگیرد.

عارف هم با او همراه می شود.

خدیجه در فکر است و مدام از شیرین در مورد اتفاقاتی که افتاده سوال می پرسد و شیرین را کلافه می کند.

او در آخر می پرسد: «چرا سارپ فکر میکنه بهار و بچه هاش مردن؟ »

شیرین با نگرانی به مادرش خیره می شود و خدیجه زیرلب می گوید: «پس تو میدونی…. »

بعد هم ادامه می دهد: «حالا که تونستی همه چیز رو به این حال و روز بندازی، باید بدونی چیکار باید بکنیم! هیچ وقت عوض نمیشی نه؟ »

شیرین می گوید: «نمیدونم باید چیکار کنیم! ولی میدونم باید چیکار نکنیم! به بهار نمیگیم که سارپ زنده ست! وگرنه مارو میکشن…. مامان یکم صبر کن من خودم همه چیزو حل میکنم.. »

خدیجه بدون گفتن حرفی بلند می شود و می رود.

ییلز فکری می کند و آن را با جیدا در میان می گذارد.

جیدا هم فورا به انور زنگ می زند و می گوید: «ماشین لباس شویی نخریا. عمران اینا برام لباس شویی جدید خریدن فردا میرسه. منم لباس شویی قبلی مو میخواستم بفروشم. تو صد لیره بهم بده منم ماشین لباس شوییمو بهت میدم. »

انور هم با خوشحالی قبول می کند. بعد هم عارف از انور می خواهد با هم بروند تا او هم برای بهار کادو بخرد.

انور هم می گوید: «کار خوبی میکنی. منم که ماشین لباس شویی رو ارزون گرفتم. بریم واسه بهار گوشی بگیریم و بگیم بچه ها واسش خریدن که اونام خوشحال بشن. »
بهار سر کارش است که ناگهان ضعف می کند و چشمانش سیاهی می رود و روی زمین دراز می کشد.

دخترها و فردانه با نگرانی بالا سر او می ایستند و از او می خواهند استراحت کند.

او هم بلند می شود اما دوباره غش می کند و روی زمین می افتد.

شیرین با ترس و نگرانی سراغ ژاله می رود و می گوید: «اینکه من هپاتیت دارم آسیب میرسونه بهم؟ آخه هی میگین بهار بهار! منم چی؟ »

ژاله می گوید که جای نگرانی ندارد و او را درمان خواهند کرد.

بعد هم می گوید: «ولی هرروزی که درمان تو طول بکشه برای بهار خوب نیست و خطر جانی براش داره. »

شیرین هم می گوید: «واسه بهار ناراحت شدم اما من هرکاری از دستم برمیومد کردم! دیگه نمیدونم چیکار کنم. »

بهار به هوش می آید و فردانه از او می خواهد که زیاد به خودش فشار نیاورد. اما بهار چاره ای ندارد.

انور گوشی را می خرد و عارف هم به طلافروشی می رود و گردنبند زیبایی را که طرح قلب دارد را برای بهار انتخاب می کند.

وقتی بچه ها همراه بهار به خانه می رسند، ییلز به نیسان خبر می دهد که دخترش از پیش پدرش برگشته و نیسان خوشحال می رود تا با او بازی کند.

دوروک سراغ پسر ییلز را می گیرد اما ییلز می گوید که او پیش پدرش ماند و دوروک ناراحت می شود.

بهار وقتی ناراحتی او را می بیند می گوید که برایش سورپرایزی دارد. انور از او می پرسد که چیست؟

و بهار می گوید: «خودمم نمیدونم! فقط یه چیزی گفتم… »

بعد هم به حمام می رود و تشت کوچک دروک را پر از آب و کف می کند و دوروک با دیدن آن خیلی خوشحال می شود و مادرش را در اغوش می گیرد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 101 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 102 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *