خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 109

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 109 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 109

جیدا و بهار و ییلز مشغول کار کردن روی سفارش های جدید هستند و قصد دارند شب باز هم به اتلیه بروند ولی مشکل اینجاست که باید انور را باز هم راضی کنند. همان موقع پیامی سراغ جیدا می آید و می گوید که خانواده و دوستانش از عروس جدید خواسته اند تا برای مهمانی دعوتشان کند.

جیدا هم به شرط اینکه حکمت را به دیدن او بیاورد قبول می کند!

انور به دنبال بچه ها به مدرسه شان می روند که همان موقع ژولیده جلو می آید و می گوید: «من مامان بابای بچه ها هستم… »

انور تعجب می کند و بچه ها با او غریبی می کنند.

همان موقع شیرین هم سراغ پدرش می آید تا او را از رفتن پیش پلیس منصرف کند که دوروک به او می گوید که ژولیده مادر پدرشان است و شیرین با تعجب به او خیره می شود… ژولیده از انور می خواهد او را به دیدن بهار ببرد و انور هم قبول می کند.

بهار با دیدن ژولیده جا می خورد و خشکش می زند. بعد هم به او تعارف می کند که بشیند. بهار به او می گوید: «من مریضم… خیلی دنبالتون گشتم که پیداتون کنم به خاطر بچه ها… » ژولیده تظاهر به مهربانی می کند و می گوید: «نگران نباش من دیگه پیشتونم… »

بهار از گفته های ژولیده خوشحال می شود و گریه اش می گیرد و می گوید: «نمیدونین الان تو این حال گفتن این حرفاتون چقدر واسم ارزش داره… »

بعد هم بچه ها را صدا می کند تا کمی با ژولیده وقت بگذرانند. از طرفی انور همه این چیزها را برای جیدا و ییلز هم تعریف می کند.

شب که میشود و جیدا و ییلز و عارف و انور همراه فردانه در آتلیه برای آماده کردن سفارش ها جمع می شوند.

انور در فکر است و جیدا متوجه حال او می شود و می پرسد که چه شده؟

انور با صدای بلند می گویدک «فکرم درگیر مامان سارپه! زنه چجوری به خودش اجازه داده بعد این همه سال یاد نوه هاش بیفته. اون نتونست مراقب پسرش باشه حالا میخواد مراقب نوه هاش باشه! باورش نمیکنم. هیچ کدوم از حرفاش واسم باورپذیر نبود! »

جیدا کمی به او خیره می شود و بعد می گوید: «تو یه چیزیت شده! اون بابا انوری که من میشناسم میگفت خب زنه دلش تنگ شده و اومده نوه هاشو ببینه! چیز دیگه ای هس که تو به ما نمیگی؟ »

انور اول کتمان می کند اما بعد می گوید: «آره یه چیز خیلی مهمی هست! اما نمیتونم بهتون بگم. از بهار قایمش کنم ممکنه بهار هیچ وقت دیگه باهام حرف نزنه. به شمام بگم مجبورین از بهار پنهونش کنین و اون وقت با شما هم دیگه هیچ وقت حرف نمیزنه! »

ییلز با نگرانی می گوید: «نه من نمیخوام بدونم! هرچی هست بین خودتون حرف بزنین ولی به من نگین. من نمیخوام بهارو از دست بدم. »

جیدا و عارف هم منصرف می شوند. کمی بعد صدای شنیده می شود و حکمت همراه پیامی به آنجا می آیند. جیدا حکمت را به اتاقی می برد و می گوید: «من باید طلاق بگیرم. یه نقشه هایی دارم! »

حکمت می گوید: «تو نمیتونی طلاق بگیری. چون ذاتا ازدواج نکردی! »

جیدا کمی جا می خورد و بعد می پرسد که یعنی چه؟ و حکمت با لبخندی می گوید: «عاقد و عقد و قولنامه ازدواجتون همه شو قلابی بود! پیامی هم میدونه! »

جیدا ناباورانه به او خیره می شود و بعد هم با خوشحالی او را در آغوش می گیرد. حکمت اول جا می خورد اما بعد او هم محکم جیدا را در آغوش می گیرد.
ژولیده سراغ پیریل می رود و می پرسد: «درمورد کارای خونه م فکر کردی؟ »

پیریل می گوید: «فکرمو قبلا بهت نگفتم؟ » ژولیده عکسی را که همان روز همراه بهار و بچه هایش گرفته را نشان او می دهد و با لبخند به او خیره می شود. پیریل با ترس و نگرانی چیزی نمی تواند بگوید.

شیرین که خیلی نگران است و ترسیده که پدرش فردا پیش پلیس برود مدام به لونت زنگ می زند و می پرسد که سارپ به او زنگ زده یا نه؟

لونت می گوید هروقت سارپ به او زنگ بزند خودش خبرش را می دهد. شیرین گریه می کند و مدام با خود فکر می کند که باید کاری بکند…

او به یاد این می افتد که مونیر او را 24 ساعته تعقیب میکرد.

پس نصفه شب به کوچه می رود و دستانش را بالا برده و تکان می دهد. وقتی می بیند که خبری نشده به سمت خانه می رود اما کمی بعد مونیر از ماشینش نور بالا می زند و شیرین به سمت او می رود و می گوید: «چیز خیلی مهمی هست که باید بهت بگم… »

همان موقع لونت به او زنگ می زند و شیرین می گوید: «میخواستم بگم من همه چیزو درمورد سارپ فراموش کردم دیگه نگران من نباشین. »

مونیر کمی به او خیره می شود و می گوید: «فکر میکنم میخواستی چیز دیگه ای بگی و بعد از زنگی که گوشیت خورد پشیمون شدی! »

شیرین کتمان می کند و بعد هم می گوید: «مامان سارپ امروز رفت و بهار رو دید! »

مونیر با تعجب به فکر فرو می رود و شیرین می گوید: «این خوبیمو هیچ وقت یادت نره! » و از ماشین پیاده می شود. همان موقع با لونت تماس می گیرد و لونت می گوید که سارپ قبول کرده انور را فردا ملاقات کند…

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 109 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 110 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *