خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۱۱۰ + زیرنویس و دوبله

ییلدیز به شرکت هالیت رفته و به اتاق اندر می رود. اندر در مورد نقشه روز قبل ییلدیز در هتل صبحت میکند. ییلدیز ابتدا گوشی اندر را نگاه میکند تا صدایشان را ضبط نکند و سپس صحبت میکند.‌ او تصور میکند که دیگر در مقابل نقشه های اندر، زرنگ شده است.‌اندر اهمیتی به کار او نداده و میگوید که نقشه ییلدیز برای او مفید بوده، زیرا با رو شدن صحنه خیانت کمال، باعث شد تا خودش پیش هالیت مورد اعتماد جلوه دهد. او همچنین بابت اینکه خودش در شرکت سهامدار شده ولی ییلدیز به پول هالیت وابسته است او را تحقیر میکند.
ییلدیز به اتاق هالیت می رود. هالیت به خاطر مشغله کاری از او میخواهد که به جای او، برای عرض تبریک تولد نوه دوستش برود و یک شمش طلا بخرد و به عنوان هدیه تقدیم کند‌.
لیلا وقتی ماجرای زهرا و کمال را میفهمد، به خانه می آید تا با زهرا همدردی کند. زهرا میگوید که به گفته کمال، ییلدیز برای او پاپوش درست کرده است اما لیلا چنین چیزی را رد میکند و به زهرا اطمینان میدهد که ییلدیز چنین آدمی نیست.
زینب به اتاق علیهان می رود تا پرونده ای را به او تحویل دهد. او وقتی میفهمد که علیهان قصد رفتن به آمریکا را دارد، ناراحت می شود. او پیش هاکان رفته و در مورد این موضوع صحبت میکند. هاکان به او میگوید که اگر از این قضیه ناراحت است، باید خودش به علیهان بگوید، اما زینب قبول نمیکند.
ییلدیز به طلا فروشی می رود تا کادو بخرد. او وقتی میفهمد که قیمت شمش خیلی بالاست، از اینکه هالیت به او میگوید بخاطر بی پولی کنم خرج کند، اما چنین هدیه گرانقیمتی برای دوستش میخرد، عصبی شده و تصمیم می‌گیرد یک ربع سکه به عنوان هدیه بخرد و شمش را برای خودش نگه دارد. او همچنین با جانر تماس میگیرد و از او میخواهد برای جشن پایان مجردی زینب یک رقاصه پیدا کند.
ییلدیز در خیابان کمال را میبیند. کمال با عصبانیت با او در مورد کاری که کرد صحبت میکند اما ییلدیز به او اهمیت نمی‌دهد و از او میخواهد که مزاحمش نشود.
شب، زینب و داوود میخواهند برای شام بیرون بروند. جانر و امیر نیز همراه آنها می روند. در رستوران، علیهان و الیف وارد می شوند.
آنها قرار است با هاکان شام بخورند. زینب از دیدن آنها متعجب می شود. داوود از علیهان میخواهد که سر میز آنها بنشینند. زینب تمام مدت فکرش مشغول علیهان و آن دختر است.
هالیت بالاخره قبول میکند که اریم به ترکیه برگردد. او از مدیر ارشد سابق شرکت که در لندن است و قرار است دوباره به شرکت بیاید، میخواهد که به همراه اریم برگردد.
ییلدیز در مورد مهمانی برای زینب به هالیت خبر میدهد و همچنین به او میگوید که قصد دارد هدیه ای برای زینب بخرد. هالیت از او میخواهد که هدیه گران قیمتی نخرد.
اندر در یک دورهمی زنانه، از زن دوست هالیت می شنود که هالیت برای کادو به آنها ربع سکه داده و اصلا او از انتظار نداشته اند.
صبح وقتی اندر به شرکت می رود، پیش هالیت رفته و در مورد هدیه او صحبت میکند. هالیت شوکه شده و میگوید که حتما اشتباه شده اما اندر میگوید که مطمئن است.
زهرا پیش کمال می رود. کمال فکر میکند که زهرا تصمیم گرفته او را ببخشد و یا یکدیگر از آنجا بروند اما زهرا میگوید که باید به شرکت بروند زیرا برگه های طلاق آماده است. آنها به شرکت رفته و کمال به ناچار برگه ها را امضا میکند، اما هنگام خروج به هالیت میگوید که با این کار ظلم بزرگی به دختر خودش کرده و روزی پشیمان شده و دنبال او خواهد آمد. هالیت اهمیتی به حرفهای کمال نمیدهد.
ییلدیز به جواهر فروشی می رود تا برای زینب خرید کند. او یک دستبند ظریف انتخاب میکند . اندر به جواهرفروشی آمده و دستبند را مسخره میکند . ییلدیز از حرص او یک دستبند خیلی کران را انتخاب میکند تا مقابل او کم نیاورد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *