خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۲۰ + زیرنویس و دوبله
شب در خانه هالیت ،زهرا از خواهرش نیلا می خواهد که بحث مرکز زیبایی را با هالیت پیش بکشد. آنها سر میز شام صحبت می کنند و هالیت که زهرا را میشناسد،مخالفت کرده و دیگر نمی خواهد چیزی بشوند.
در خانه ایندر، جانر به او اصرار دارد که برای به دست آوردن پول، باید در ایونت ها شرکت کنند. شب، ایندر به پسرش اریم زنگ زده و از او می خواهد که فردا بعد از مدرسه او را ببیند. اریم پدرش را در جریان می گذارد.
آخر شب، ییلدیز و دوستش که سردار را معرفی کرده بود، در آرایشگاه او با سردار قرار می گذارند. آن دو با سردار به خاطر زورگویی و تهدید دعوا میکنند. سردار به تهدید خودش ادامه میدهد و همچنین محکم به دست دوست ییلدیز می زند و می رود. ییلدیز و دوستش، تصمیم می گیرند که ییلدیز دوستش را کمی کبود کند تا از سردار به بهانه کتک زدن شکایت کنند.
صبح، ایندر و جانر به شرکت کسی که میخواهد ایونت بگذارد می روند. صاحب شرکت، عثمان به ایندر علاقه نشان داده و دائم از او تعریف می کند. ایندر از او بدش می آید ولی سعی میکند بروز ندهد. آنها قرار ایونت و گرفتن بودجه را می گذارند. عثمان از ایندر می خواهد که با یکدیگر بیرون برای شام نیز قرار بگذارند. ایندر سکوت می کند.
دوست ییلدیز به کلانتری می رود تا از سردار شکایت کند.
سینان با زهرا قرار می گذارد. زهرا به خانه سینان می رود. او به سینان مژده ی تاسیس مرکز زیبایی را می دهد و از او می خواهد که پیش آنها کار کند. سینان که می داند پای هالیت وسط خواهد بود، نگران است و فعلا جوابی نمیدهد.
پلیس به شرکت آمده و سردار را به خاطر شکایت می برند. خبر به گوش هالیت می رسد و وقتی از ییلدیز توضیح می خواهد، او می گوید که سردار زن حامله خود را کتک زده است.
ظهر به جای ایرم، هالیت سر قرار با ایندر می رود. ایندر از اینکه او را می بیند غافلگیر می شود. هالیت به او هشدار می دهد که به خاطر کارهایی که کرده دیگر حق دیدن پسرش را نخواهد داشت و قبلا نیز این را به او گفته بوده. ایندر عصبی شده و چیزی نمیتواند بگوید.
دوست هالیت، زنی مطلقه را برای آشنایی به او معرفی می کند. هالیت دودل است. او قبل از بیرون رفتن از شرکت، به ییلدیز پیشنهاد شام می دهد اما او رد می کند. هالیت با خود فکر کرده، و پیشنهاد بیرون رفتن با آزرا، زنی که دوستش گفته بود را قبول می کند.
آنها شب با هم بیرون می روند. یکی از آن دو عکس گرفته و برای ایندر می فرستد. ایندر وقتی عکس را میبیند، آزرا را میشناسد و می داند که او قبلاً به خاطر خیانت به شوهرش طلاق گرفته است. ایندر خوشحال شده و دوباره نقشه ای در سر دارد.