خلاصه داستان سریال ترکی عشق تجملاتی قسمت ۷۲ + زیرنویس و دوبله

صبح سر میز صبحانه، ملاحت خانم بین کرم و عایشه می نشیند تا آنها کنار هم نباشد. رضا از این رفتارهای مادرش تعجب میکند. بعد از صرف صبحانه، ملاحت خانم دوباره قصد دارد همراه آنها به شرکت برود. رضا میخواهد او را با خودش به قهوه خانه ببرد، اما ملاحت گوش نمی‌دهد و اصرار دارد تا پیش کرم و عایشه باشد.
هنگام آماده شدن، رضا بیرون می آید تا کفشهایش را واکس بزند. کرم نیز پیش او می رود و سعی میکند در مورد پدرشان از او سوال کند تا چیزی دستگیرش شود.او وقتی بحث گذشته را پیش میکشد، رضا میگوید :« بابام از دوست نارو خورد.‌بهش از پشت خنجر زدن. آدم جز خانواده ش به کسی نمیتونه اعتماد کنه.» کرم میگوید :«ولی بعدش تونستید قهوه خونه رو پس بگیرید». رضا تایید می‌کند و می‌گوید :«من اون موقع کوچیک بودم. هیچوقت نفهمیدم چجوری درست شد، ولی قهوه خونه برامون موند.بابام از غصه این مسأله مرد». کرم با خود فکر میکند که محسن آنها را با خرید قهوه خانه نجات داده است.
در شرکت، وقتی ولکان سراغ غنچه را میگیرد، متوجه می شود که به تازگی مرخصی گرفته تا به دیدن دوستش برود. او سریع به پایین می آید و غنچه را در حال سوار شدن تاکسی میبیند. ولکان غنچه را تا دم خانه تعقیب می‌کند. غنچه دم در خانه با پسری احوالپرسی و روبوسی میکند و با یکدیگر داخل خانه می روند. ولکان از دیدن این صحنه عصبی و غیرتی می شود.
رضا که بخاطر خانه نگرفتن، از طرف نظمیه در تحریم است و نظمیه اجازه نزدیک شدن به خودش را نمیدهد ، ظهر که کسی خانه نیست به خانه می آید. اما نظمیه باز هم اجازه نمیدهد رضا به او دست بزند. رضا که دیگر کلافه شده ، به اتاقش می رود و لباسهایش را جمع میکند تا به نشانه قهر از خانه برود.نظمیه با تصور اینکه او سراغ زن دیگری برود و شوهرش را از دست بدهد، میترسد. وقتی که بوسه از مدرسه می آید، نظمیه به او یاد میدهد که هنگام برگشتن رضا، بوسه پیش او مظلوم نمایی کرده و از او بخواهد که در خانه بماند. رضا که تازه به خانه آمده، حرفهای نظمیه را می شنود.بوسه با دیدن رضا سمتش می رود و چیزهایی که نظمیه به او یاد داده را به رضا میگوید. رضا نیز قبول میکند که بماند، اما برای نظمیه نقشه دارد.
ولکان دم در خانه غنچه می رود و تصمیم دارد داخل برود، اما دو دل است. او با کرم تماس میگیرد و از او کمک میخواهد و به او میگوید :« بیا اینجا بریم دعوا.» اما کرم با کلافگی میگوید :«دعوا مال بچه های دبیرستانیه.» و بی توجه به ولکان گوشی را قطع میکند. ولکان با ارکوت تماس میگیرد اما او نیز جواب رد به ولکان میدهد. ولکان خودش تصمیم می‌گیرد داخل خانه برود. او با عصبانیت در خانه را میکوبد و داخل می رود، و از دیدن پسر جوان که با حوله در خانه است عصبی شده و داد و بیداد می‌کند. غنچه به او میگوید که محمود، پسر عموی اوست. ولکان از اینکه آبروریزی کرده شرمنده می شود و با خیال راحت از آنجا می رود.
در شرکت، ارکوت برای فیضا قهوه درست کرده و می برد. فیضا همچنان بخاطر ماجرای خانه با او قهر است. آتیلا که با فیضا نشسته، به ارکوت میگوید :«فیضا دیگه همخونه پیدا کرد.» ارکوت هول می شود و سریع میپرسد :«همخونه کیه؟ بگو که همخونه زنه». آتیلا میگوید:« از زن حساس تر و ماهر تره . دستپختش هم بهتره. اون منم». ارکوت شوکه و عصبانی می شود. آنها با یکدیگر بحث میکند و تبدیل به دعوا می شود. خبر به گوش کرم می رسد و او آنها را جدا کرده و به هر دو هشدار میدهد.
وقتی ملاحت خانم مشغول سریال دیدن در شرکت است، عایشه پنهانی به اتاق کرم می رود. کرم به او میگوید :«امشب میارمت خونه. یه نقشه ای دارم که امیدوارم عملی بشه.» عایشه خوشحال می شود. ملاحت خانم متوجه نبود عایشه شده و سریع به اتاق کرم می رود و آنها را جدا میکند.
کمی بعد، کرم پیش ملاحت خانم می رود و میگوید :«امشب باید عایشه رو ببرم خونه. اینو بابام میخواد.بابام یکم شک کرده. و اگه چیزی بفهمه ممکنه که بخاطر ناراحتی قلبیش چیزی بشه و گناهش میمونه گردن شما.» ملاحت خانم می ترسد و قبول میکند اما میگوید :«با هم می‌ریم. من هم پیش شما میمونم.» کرم متعجب می شود ولی مجبور است قبول کند.
رضا برای اینکه نظمیه را حرص بدهد، به آرایشگاه می رود و لباس های جدید می‌پوشد تا خوشتیپ شود. او وقتی به خانه می رود، نظمیه از دیدنش شوکه می شود و تمام سعی خودش را میکند تا خود را کنترل کند و به رضا نزدیک نشود. اما بالاخره تسلیم رضا می شود.
شب سر میز شام، محسن از آمدن ملاحت خانم خوشحال می شود. او میگوید که برای ملاحت خانم اتاق مهمان را آماده کنند. ملاحت خانم اصرار دارد تا در اتاق عایشه بخوابد اما محسن نمی‌گذارد.
نیمه شب، ملاحت خانم برای سرکشی به اتاق کرم و عایشه می رود، اما میبیند آنها در اتاق نیستند. کرم و عایشه لب استخر روی صندلی نشسته اند. ملاحت خانم از پشت سر به آنها نزدیک می شود و میبیند که در حال صحبت کردن از عشقشان هستند و عایشه از اینکه مادرش او و عشقش را درک نمی‌کند ناراحت است.
ملاحت خانم به خودش می آید و میگوید :«مثل اینکه اینها واقعا عاشق همدیگه هستند». او بچه ها را صدا می زند و میگوید ««از این به بعد منم پشت شما هستم». و آنها را در آغوش می‌کشد. کرم و عایشه از این اتفاق خیلی خوشحال می شوند. ملاحت خانم میگوید :«تا زمانی که عروسی واقعی نشده نباید به همدیگه نزدیک بشید. تا من با یلدا خانم حرف بزنم و با همدیگه یه فکری بکنیم.»
او به اتاق خودش می رود تا بخوابد. کمی بعد، مسئول مالی شرکت که کرم از طریق او پیگیر ماجرای قهوه خانه شده بود، با او تماس میگیرد. کرم طی حرفهای او، متوجه می شود که پدرش، قهوه خانه را بابت بدهی که از کنعان، پدر عایشه داشته، خودش خریده است. او میگوید:« اقا کنعان بعد از اتفاق سکته کرد و بستری شد. بعد از این قضیه هم کنعان و محسن همدیگه رو ندیدن. مدارکش دست من هست اگه بخواید نشون میدم.» کرم شوکه می شود و سکوت میکند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *