خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۵۲ + زیرنویس و دوبله

احسان شغال، اهالی محله و کسبه را تحریک می کند که حالا که از محله ی آنها برای فیلم برداری استفاده می شود اهالی محله ام باید حقی دریافت کنند.

جان و صنم که دیگر لحظه ای نمی خواهند از هم دور بمانند به محل فیلم برداری می روند و مشغول تدارک برای فیلم برداری می شوند. نهاد و محبوبه چشم از صنم و جان برنمی دارند و وقتی رفتار صنم را می بینند هر لحظه نگرانتر می شوند. انها صنم را صدا می زنند و از او میپرسند که چهل هزار لیر را از کجا آروده است؟  صنم می گوید: «من دیدم مغازه دارد از دست می رود مجبور شدم تقاضای وام بدهم. » نهاد می گوید: «توکارمند جز هستی چطور این همه پول را به تو دادند؟ » صنم می گوید: «به خاطر لیلا. چون خیلی وقت است آنجا کار می کند. » جان که می بیند صنم دست پدر و مادرش گیر افتاده و سوال پیچش می کنند با صدای بلند از او می خواهد سر کارش برگردد.

احسان شغال سراغ درم می رود و حق اهالی محله را از او مطالبه می کند. درم عصبی شده و سر همه داد می زند. ولی احسان چشمش که به جان می افتد حساب کار دستش می آید و فورا از آنجا می رود. جان به درم می گوید: «اینها حق دارند باید پولشان را بدهیم. »

آیلین از صنم می خواهد جاهای دیدنی محله شان را به او نشان دهد. صنم هم ملاحت و آرایشگاه او را نشان آیلین می دهد! آیلین به آرایشگاه رفته و از ملاحت می خواهد روی ناخن های کار کند و در حین مانیکور ناخنش درمورد نامزدی صنم و عثمان می پرسد. ملاحت می گوید: «آنها هیچ وقت نامزد نبوده اند و همش فیلم بازی کردند. فقط صنم یک انگشتر گرانبها دستش کرده بود که معلوم نشد از کجا آورده بود. » آیلین به انگشتر نگاهی می کند و نقشه ای در ذهنش می کشد.

محبوبه که برای اکیپ غذا درست کرده است به نهاد می گوید: «من مطمنم صنم پول را از آقای جان گرفته است. باید کاری کنیم که او از جان دلسرد شود. چون ضربه ی بدی از این عشق بی فرجام  خواهد دید. »

جان که هر لحظه دلش برای صنم تنگ می شود او را به گوشه ای می برد و برای لحظاتی با هم صحبت می کنند. جان می گوید: «جلوی چشم پدر و مادرت حتی نمی توانم نگاهت کنم. »

محبوبه صنم را صدا می زند و به او می گوید: «جان آدم هیزی است و از زن های قدبلند خوشش می آید. » ولی صنم با اطمینان می گوید که جان اهل این حرف ها نیست. در همین لحظه محبوبه چهار دختر خوش قیافه و قدبلند را نشان صنم می دهد که مشغول صحبت با جان هستند. صنم ناگهان حسادتش گل می کند و به جان و درم می گوید: «این دخترها به درد بازیگری در این فیلم نمی خورند. آنها قد بلند هستند. در حالی که دخترهای محله ما قد کوتاه هستند. این دخترها هیچ شباهتی به دخترهای محله ما ندارند. » درم به او یادآوری می کند که این دخترها را خودت از روی کاتالوگ انتخاب کرده ای. و جان از نگاه و رفتار صنم متوجه حسادت او می شود.

صنم از آیهان می خواهد برایش چهارتا دختر دیگه پیدا کند.

در شرکت، امره به لیلا می گوید: «شرکت “یرته” که شرکت بزرگ و معتبری است قرار است با شرکت ما قرارداد ببندد. » لیلا که از کار امره تعجب کرده است می پرسد: «چطور توانستید آن شرکت را راضی کنید؟ حتی عزیزخان هم نتوانسته بود با آنها قرارداد ببندد. » امره با غرور می گوید: «کارمن همین است! » لیلا به آرامی در گوش او زمزمه می کند: «به نظر من شما باید مدیر شرکت باشید. » امره که از حرف او خوشش امده است از او دعوت می کند که باهم به رستوران بروند.

GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *