خلاصه داستان سریال ترکی قفس (کبوتر) قسمت 32

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال قفس (کبوتر) قسمت 32 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال قفس قسمت 31

سریال قفس قسمت 32

کنعان جا می خورد و به زولوف خیره می شود. او به سمت زولوف می رود و می گوید: «میدونم ایپک همه چیزو بهت گفته اما بذار یه بار دیگه از زبون خودم بشنویش.

من برادر ایپک رو نکشتم. من فقط از مشت های اون جاخالی دادم و اون خودش تعادلش رو از دست دادم. من کسیو نکشتم و برای همین بود که خواستم باور کنم پدرت قاتل نیست. چون هیچ کسی اون موقع باورم نکرد و میدونم که این چقدر سخت میتونه باشه. » زولوف با مهربانی به او خیره می شود و دستانش را نوازش می کند.

جلیل چاقو را به کوسا برمی گرداند و می گوید که این چاقو یک عتیقه است و قاچاقی می باشد. کوسا با موذی گری لبخند می زند و به فکر فرو می رود. او آماده شده و حسابی به خودش می رسد و چاقو را به اداره پلیس می برد.

زولوف و کنعان در کوچه مشغول قدم زدن هستند. زولوف می گوید: «من همیشه دوست داشتم کسی که در حقش ظلم شده خوشحال باشه و با عشق زندگی کنه. مثل پدرم. اما الان همینو برای تو هم میخوام. میخوام همیشه لبخند بزنی و خوشحال باشی چون تو این دنیا کسی اندازه ی تو لایق این نیست… » کنعان لبخند می زند و او را در آغوش می گیرد.

غفور، به همراه کاوی ها و امل بوتیک شیکی را که برای مسلم باز کرده را افتتاح می کند و انها را هم دعوت می کند. مسلم و نفیسه با خوشحالی از او تشکر می کنند و امل حسابی از شیک بودن مغازه تعریف می کند. همان موقع کوسا و جلیل از راه می رسند و همه با عصبانیت با او برخورد می کنند.

کوسا جلو می رود و دم گوش غفور می گوید: «یادته یه خنجر عثمانی بهم دادیو گفتی زمان مناسب تو جای مناسبش میره؟! الان همون خنجر قراره تو قلبت فرو بره! » و غفور با بی خیالی لبخندی می زند که پلیس از راه می رسد و او را به جرم قاچاق عتیقه و زیرخاکی با خود می برد.

بتول به عوکش می گوید: «تو چرا خودتو گول میزنی؟ تو فقط به خاطر لج با مادرت با اون زن ازدواج کردی و نمیدونی که اون وسط راه ولت میکنه و تنهات میذاره. اون موقع کسی جز من پیشت نیست. من منتظر اون روزم… » عوکش از حرف های او سردرنمی آورد و به خانه می رود که با ماموران بهزیستی مواجه می شود.

مراد از نعمت به خاطر اینکه مادر خوبی نیست شکایت کرده و ماموران آمده اند تا موتلو را به پرورشگاه ببرند. عوکش جلوی انها می ایستد و نعمت گریه می کند اما در آخر ماموران موتلوی کوچک را که گریه می کند با خود می برند.

زولوف به دیدن ایپک می رود و به او می گوید: «تو هنوز کنعان رو دوست داری؟ اگه اون اتفاق نمی افتاد شما با هم بودین هنوز هم …. میخوام بهت یه چیزی بگم. کنعان برادرت رو نکشته… من اونو خیلی خوب میشناسم و تو باید حرفام رو باور کنی.. » ایپک در حالی که چشمانش پر از اشک شده و نمیداند چه بگوید، به او خیره می شود.

زولوف پیش کنعان می رود و برگه ی طلاق را به او می دهد و با بغض می گوید: «اگه میخوای با ایپک باشی و اونو انتخاب کنی من این اجازه رو بهت میدم. چون اینو بهت مدیونم… » کنعان نگاهی به طلاق نامه می اندازد و ان را پاره می کند و بعد صورت زولوف را بین دستانش می گیرد و می گوید: «تنها راه خوشبختی من تویی… »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال قفس قسمت 32 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال کبوتر قسمت 33 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *