خلاصه داستان سریال ترکی قفس (کبوتر) قسمت 31

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال قفس (کبوتر) قسمت 31 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال قفس قسمت 31

سریال قفس قسمت 31

امل عصبانی می شود و شبانه به خانه ی کوسا می رود و با عصبانیت او را به دیوار می چسباند و گردنش را می گیرد تا خفه کند.

کوسا در حالی که نمی تواند حرفی بزند، به یاد چاقویی که غفور به او داده بود می افتد و آن را بیرون می کشد. امل هم عقب می کشد اما می گوید که دوباره برخواهد گشت!

وقتی امل از خانه خارج می شود با جلیل روبرو می شود و با نفرت می گوید: «خدا تو و خواهرتو با هم لعنت کنه! » می رود.

جلیل زیر لب می گوید: «هرچیم بشه اخرش مال خودمی امل! »

و پیش کوسا می رود و وقتی چاقوی ارزشمند را دست او می بیند آن را از او گرفته و توی جیبش می گذارد.

زولوف حال خوبی ندارد و به حرف های ایپک فکر می کند. بدیر او را می بیند و در آغوشش می گیرد.

زولوف زیر گریه می زند و بدیر با ناراحتی می گوید: «تاوان اشتباه منو بچه هام میدن. دخترم در این خونه همیشه به روت بازه اگه میخوای برگردی… » زولوف می گوید: «نمیتونم بابا… باید از مامان اسمیحان کنعان مراقبت کنم. » بدیر تازه جریان را می فهمد و به فکر فرو می رود.

نعمت در کاباره ای مشغول به کار می شود. عوکش به همراه بدیر به انجا می روند و عوکش وقتی نعمت روی صحنه می آید روی میزی روبروی او می نشیند.

نعمت سر او فریاد می زند که چرا دنبالش امده و بقیه دخترهای آنجا به عوکش حمله می کنند و او را می زنند. کنعان جلو می رود و نعمت از دخترها می خواهد بس کنند.

بعد هم کنعان با نعمت صحبت می کند و می گوید که عوکش واقعا او را دوست دارد و می تواند دوباره اعتمادش را به دست بیاورد.

نعمت هم قبول می کند و این خبر عوکش را خیلی خوشحال می کند.

غفور به بدیر می گوید که میداند او در شرایط سختی است و پسرش دنبال کار است و پس فکری دارد…

ایپک با اسمیحان صحبت می کند تا او را راضی به مداوا بکند. اسمیحان می گوید که نمی خواهد امید الکی به کنعان بدهد و فقط می خواهد نوه ی زیبایی در آرامش از پسرش و عروسش داشته باشد و او را ببیند. با اینکه ایپک از این حرف ناراحت می شود می گوید: «به خاطر همون بچه باید مداوا رو شروع کنین و بزرگ شدنش رو ببینین. »

ساعتی بعد وقتی زولوف به خانه می رسد، متوجه نبود اسمیحان می شود و خدمتکار خانه می گوید که او همراه ایپک رفته است. زولوف هم به فکر فرو می رود و به برگه ی طلاقی که کنعان قبلا به او داده بود خیره می شود.

کنعان به همراه عوکش و نعمت و موتلو وارد خانه می شود و رو به زولوف می گوید که حالا تعداد اعضای خانواده شان بیشتر شده و لبخند می زند.

عوکش و نعمت به اتاق می روند تا موتلو را که در آغوش عوکش خوابش برده را روی تخت بگذارند.

زولوف هم به کنعان می گوید که ساعت هاست از اسمیحان خبری نیست که همان موقع اسمیحان همراه ایپک وارد خانه می شود و می گوید که در درمانگاه بوده و تصمیم دارد درمان بشود و همه اینها را هم مدیون ایپک است.

کنعان لبخندی به روی ایپک می زند می گوید که نمیداند چگونه خوبی او را جبران کند. اسمیحان هم رو به زولوف و کنعان می گوید: «به شرطی که شما هم برام یه نوه ی خوشگل بیارین! »

ایپک کمی معذب می شود و بلند می شود تا برود. کنعان هم همراهی اش می کند تا آن وقت شب او را برساند. اما ایپک می گوید که لازم نیست و به کنعان می گوید که همه چیز را درمورد آن جریان به زولوف گفته است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال قفس قسمت 31 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال کبوتر قسمت 32 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *