خلاصه داستان سریال ترکی قفس (کبوتر) قسمت 34

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال قفس (کبوتر) قسمت 34 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال قفس قسمت 34

سریال قفس قسمت 34

کاوی ها هم برای مراسم عقد عوکش دعوت هستند و بعد از آماده شدن از در خانه خارج می شوند اما امل که حوصله ی دیدن کوسا را ندارد در خانه می ماند.

وقتی او در خانه تنها می شود، جلیل وارد خانه شده و به سمت او می رود اما امل با عصبانیت با او برخورد می کند و از او می خواهد که آنجا را ترک کند اما جلیل می گوید: «من خیلی قبل تر از قاسم دوستت داشتم اما تو به خاطر یه آدم بی سر و پا مثل قاسم منو ول کردی! من هنوزم دوستت دارم چرا منو نمیبینی؟! »

امل او را هل می دهد و می گوید: «گمشو برو بیرون از اینجا. اگه یکی ببینتمون آبرومون میره! » همان موقع قاسم وارد خانه می شود و از پشت سر جلیل را می گیرد و به بیرون از خانه هل می دهد و می گوید: «عوضی تو با زن من چیکار داری؟! » جلیل با عصبانیت می گوید: «تو از هیچی خبر نداری! » و می رود. قاسم به سمت امل می رود و هرچقدر سعی می کند بداند چه شده و چرا جلیل با امل صحبت میکرده، امل چیزی نمی گوید و اتفاقا با عصبانیت از قاسم هم می خواهد که برود.

بعد از مراسم حنابندان، زولوف وارد اتاقشان در هتل می شود و کنعان با مهربانی دستان او را می بوسد و بعد لباس زیبای شبی را که روی تخت برای زولوف اماده کرده نشان او می دهد و می گوید: «اینو بپوش و بیا پایین اونجا منتظرتم.. » زولوف لبخندی می زند و تشکر می کند.

بالاخره در بین لعن و نفرین های کوسا، نعمت و عوکش به عقد هم در می آیند. حتی موتلو به سمت کوسا می رود و کوسا با عصبانیت از او می خواهد که دیگر نزدیکش نشود اما موتلو با شیطنت رو به او می گوید: «حدتو بدون وگرنه بد میبینی! » کوسا تعجب می کند و موتلو می گوید که این را عوکش یادش داده!

کوسا با دیدن خانواده ی کاوی و دوستان پاویونی نعمت بیشتر حرص می خورد. جلیل بعد از عقد از تالار خارج می شود که قاسم با اسلحه ای در دست مقابل او می رود و می گوید: «بی شرف تو با زن من چیکار داشتی؟ ها؟ » جلیل هم می گوید: «من قبل از تو باهاش آشنا شده بودم! تو حقی نداری از من چیزی بپرسی! »

همان موقع هم زلیخا و نفیسه از تالار بیرون می روند و با دیدن آن دو به سمتشان می روند. زلیخا از نفیسه می خواهد که داخل برود اما نفیسه هم از زلیخا می خواهد که از ان دو فاصله بگیرد. زلیخا از قاسم خواهش می کند که اسلحه را پایین بیاورد.

بالاخره در آن بین درگیری پیش می آید و اسلحه در حالی که در دست زلیخا است، به سمت شکم نفیسه که دورتر ایستاده شلیک می کند و نفیسه روی زمین می افتد. همه با عجله و نگرانی به سمت نفیسه می روند و کوسا فریاد می زند و امبولانس می خواهد.

نفیسه با آمبولانس به بیمارستان منتقل می شود و زلیخا که ترسیده و اشک می ریزد، به بدیر می گوید:« کاش خدا جون منو بگیره اما بلایی سر نوه ام و عروسم نیاد بدیر… »

زولوف بعد از پوشیدن لباس زیبایی که کنعان برایش خریده، پایین می رود و کنعان با تحسین به او خیره می شود و بعد می گوید: «من دیوانه وار عاشقتم زولوف… »

همان موقع، به کنعان خبر می رسد که زلیخا به سمت نفیسه شلیک کرده و زولوف و کنعان با عجله و وحشت خودشان را به بیمارستان می رسانند.

همان موقع هم جلیل که پلیس را صدا کرده از راه می رسد و به همراه پلیس زلیخا را همراه خود می برند!

نفیسه سر عمل است و مسلم حال خوبی ندارد. زولوف و بدیر هم در دادگاه هستند تا تکلیف زلیخا معلوم بشود. کنعان به زولوف زنگ می زند و از او می خواهد قوی باشد و از چیزی نترسد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال قفس قسمت 34 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال کبوتر قسمت 35 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *