خلاصه داستان سریال ترکی قفس (کبوتر) قسمت 38

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال قفس (کبوتر) قسمت 38 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال قفس قسمت 35

سریال قفس قسمت 38

عوکش با در حالی که نفسش را در سینه حبس کرده به جسدی که در پزشکی قانونی به او نشان داده و می گویند که دیده شده جلیل با ضرب کسی در دریا افتاده و ممکن است این جسد او باشد خیره می شود و بعد می گوید که این شخص دایی او نیست و نفس راحتی می کشد. اما فکرش درگیر این می شود که خبری از جلیل نیست.

زولوف به نفیسه که مقابل پلیس اداعای دروغین کرده با عصبانیت می گوید که چرا همچین چیزی گفته و مادرش را بدبخت می کند؟

نفیسه سکوت می کند و با نفرت به سلیم خیره می شود. کنعان سعی می کند زولوف را که حسابی عصبانی و پریشان است از اتاق خارج کند و بعد بدیر و مسلم هم پشت سر او با ناراحتی از اتاق بیرون می روند. زولوف حال خوبی ندارد و کنعان او را در آغوش می گیرد و سعی می کند آرامش کند و می گوید که تمام سعیش را خواهد کرد هم نفیسه حالش بهتر بشود و هم زلیخا زودتر از زندان آزاد بشود.

بدیر وقتی آن دو را در آغوش هم می بیند نگاه بدی به کنعان می اندازد و کنعان کمی معذب می شود.

زلیخا در زندان است که یکی از زن های قلدر هم سلولی اش او را قاتل بچه صدا می زند و بعد با نفرت او را هل می دهد و بقیه زنان درون بازداشتگاه هم زلیخا را قاتل نام می برند که باعث می شود زلیخا حسابی ناراحت بشود و گریه بکند. کمی بعد همان زن دستور می دهد تا همه زنان زلیخا را به باد کتک بگیرند و زیرلب می گوید: «کاری که خواسته بودین انجام شد کوسا خانم! »

عوکش پیش مادرش می رود و می گوید که برای شناسایی جسد جلیل او را صدا زده بودند اما جسد او نبوده و حالا هم خبری از جلیل نیست!

کوسا پریشان می شود و فورا می گوید که این کار، کار کاوی هاست. عوکش عصبانی شده و می گوید که اگر مطمئن بشود این باز دست کاوی ها در این کار است هیچ کدامشان را زنده نخواهد گذاشت.

همان موقع جلیل با حال و وضع آشفته وارد خانه می شود و با بیحالی می گوید که به زور زنده مانده و قاسم کاوی او را به این حال و روز انداخته است.

عوکش با عصبانیت و نفرت راه می افتد و کوسا از او خواهش می کند کار اشتباهی انجام ندهد اما عوکش به او توجهی نمی کند.

زولوف روی پلی با چشمان اشک بار به کنعان می گوید: «این انتقام ما دوتا رو هم خاکستر میکنه کنعان. ما نمیتونیم تو این جنگ و انتقام به عشقمون فکر کنیم.

من نمیخوام بیشتر از این تو رو اذیت کنن. باید همینجا تموم بشه. »

و پشت به او می کند تا برود که کنعان دستان او را می گیرد و به سمت خودش می کشد و مصمم می گوید: «من نمذارم این اتفاق بیفته. ما همو دوست داریم و این عشق از همه چیز قوی تره. » اما زولوف در حالی که گریه می کند از او فاصله گرفته و می رود. کنعان هم اشک می ریزد.

بدیر به مسلم می گوید که باید بیخیال نفیسه بشود اما مسلم می گوید که نمی تواند این کار را بکند. همان موقع زولوف هم با حال بد وارد خانه می شود و پدرش را در آغوش می گیرد که رئیس زندان به بدیر زنگ می زند و می گوید که فورا خودش را به زندان برساند چون چیزی هست که باید به او بگوید. زولوف و بدیر با نگرانی به سمت زندان راه می افتند.

عوکش اسلحه را روی سر قاسم می گیرد و قاسم می گوید: «من هرکاری لازم بود رو کردم. تقاصشم پس میدم. اون نامرد به ناموس من چشم داشت! »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال قفس قسمت 38 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال کبوتر قسمت 39 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *