خلاصه داستان سریال ترکی قیام عثمان قسمت 7

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان خلاصه داستان سریال قیام عثمان قسمت 7 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال قیام عثمان قسمت 1

سریال قیام عثمان قسمت 7

فرمانده کالونوز در مقابل استاد یانیس و بانو صوفیا ایستاده در حالیکه سربازان خودش به رویش شمشیر کشیده اند.او با عصبانیت می پرسد که آنها کی هستند؟استاد یانیس می گوید:《تنها قدرتی هستیم که میتونه بیزانس رو دوباره سرپا کنه،فرمانده کالونوز》
او توضیح میدهد که میخواهند علیه ترک ها جنگ کنند و دوباره امپراطوریشان را به قدرت قبلی برگردانند.
کالونوز می پرسد:《تو کی هستی؟》
یانیس می گوید:《استاد یانیس،یه کشیش که تا سر حد مرگ قسم خورده،من خدمتکار صادق کلیسای مارگاریت در سریز هستم.》سپس می گوید که هر فردی که در اتاق میبیند از طرف کلیسای آنها نگهبان قلعه کوملوجا است و کوملوجا فقط یکی از قلعه هایی است که تحت کنترل آنهاست.یانیس به کالونوز پیشنهاد می کند که با آنها هم پیمان شود و تا آخرین قطره خونش را در راه جنگ با ترک ها بریزد.
کالونوز می پرسد که چطور میخواهند بر آنها غلبه کنند؟
یانیس می گوید:《 با قهرمان هایی مثل تو،اگر نتونیم جلوشونو بگیریم،ادبالی و آهی ها با جنگجوهای مرزی و سلحشورها اتحاد میکنن و میشه قیامت ما》
استاد یانیس سوالش از اول می پرسد.کالونوز قسم میخورد در راه مقدسشان همراهیشان کند.
عثمان از اده بالی میپرسد که هدف آنها در قلعه چه بوده؟اده بالی می گوید که هدفشان گنج بوده ولی آن گنج را نه دزدیدند و نه غصب کردند،بلکه چیزی که متعلق به خودشان بود را پس گرفتند.آن گنجینه متعلق به آهی هاست.عثمان می گوید که آهی ها را می شناسد و می داند چطور در مقابل مغول ها مقاومت کردند.ولی نمیداند چرا گنج آنها را دزدیده بودند و دخترشان بالا و تورسون چرا در قلعه بودند.اده بالی پاسخ می دهد:《یک قدرت تاریک که در بطینیه حکمرانی می کنه به همه جا نفوذ کرده و هدفش این است که ترکها را از سرزمین بیرون کند و روح بیزانس را دوباره زنده کند》آنها چون می دانستند که آهی ها سر خم نمی کنند،گنجینه آنها را دزدیدند همچنین میخواهند آنها را به بحران اقتصادی بکشانند.
عثمان می گوید که به دلش افتاده چیزی که آنها نیاز دارند یک اتحاد قدرتمند است شاید هم یک دولت که عالم اسلام رو زنده کنه.عثمان از اتاق مخفی بیرون میرود و وارد حجره پارچه فروشی که متعلق به بالا خاتون و اده بالی است می شود.او متوجه می شود که بالا خاتون در تجارت هم ماهر است.در همین زمان دوست بالا خاتون می آید و خبر بد بودن حال اسب او آلاجا را می دهد.بالاخاتون به استبل می رود و با دیدن حال بد اسبش گریه می کند و با او سخن می گوید.عثمان که اشک های او را میبیند از او اجازه می خواهد تا آلاجا را با خود ببرد و او را درمان کند.
در قبیله قایی ها جلسه ای برپا شده و آن ها در حال تصمیم گرفتن هستند که در مقابل بیزانس چه کنند در همین زمان عثمان وارد قبیله میشود.مردم در مسیر ورود او جمع میشوند و خدا را شکر می کنند.
عثمان وارد جلسه می شود.آنها در حال تصمیم گرفتن برای جنگ یا صلح با بیزانس بودند.عثمان آنها را برای جنگ قانع می کند.در این بین دوندار بیگ و پسرش با حسادت به او نگاه می کنند.بزرگان جلسه تصمیم می گیرند که بجنگند تا اینکه به بهانه تجارت در صلح باشند.
اده بالی در اتاق مخفی خود است و در صندوق گنج را باز می کند.در همین زمان بالا خاتون وارد می شود.اده بالی می گوید:《به لطف تو دخترم،این شمشیر چوبی امانت پیر ترکستان،احمد یسوی دیگه دست ماست》
او ادامه می دهد که شمشیر چوبی مانند شمشیر فولادی سینه ها را نمی شکافد،بلکه وقتی زینت کمر فرمانروای ترک ها شود،ایمان در دل ها راه می یابد.
بالا خاتون می پرسد که چگونه باید این فرمانروا را پیدا کنند؟اده بالی می گوید که خداوند به آنها کمک می کند و او جوانمردیست که پسر یک جوانمرد است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال قیام عثمان قسمت 7 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال قیام عثمان قسمت 8 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *