خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۱۰۸ + زیرنویس و دوبله

شیما در سالن بیمارستان جلوی گلپری را می گیرد و به او می گوید که می داند حسن به کادیر شلیک کرده است. گلپری انکار می کند اما شیما با عصبانیت حرف هایش را ادامه می دهد و می گوید: «تو حتی نمی تونی از بچه هات مراقبت کنی. اسلحه گرفتن و شلیک کردن یعنی چی؟! من ول نمی کنم، تو باید به خاطر اظهارات دروغ مجازات بشی و پسرت تو زندان بپوسه. » گلپری یقه ی شیما را می گیرد و به او می گوید: «تو نمی تونی مادر بودن منو زیر سوال ببری. حق نداری اسم پسرمو اینجوری به زبون بیاری. یه بار دیگه اینکارو بکنی نابودت می کنم! » شیما به تهدید کردن ادامه می دهد و می گوید که به زودی در دادگاه با هم ملاقات می کنند.
گلپری می خواهد به کادیر بگوید که حسن کسی بوده که به او شلیک کرده تا معذرت خواهی کند. کادیر روی تخت بیمارستان با صدای ضعیف می گوید: «می دونم خودم. معلومه که حسنو لو نمی دم. اون پسر منم هست. »
آرتمیس، نیمه شب از خانه بیرون می رود و شیما که حدس می زند پیش حسن خواهد رفت تعقیبش می کند. آرتمیس در ساحل حسن را ملاقات می کند و حسن که آشفته و غمگین است با بغض اعتراف می کند که تصادفی به کادیر شلیک کرده است. شیما از آنها فیلم می گیرد. آرتمیس عصبی می شود و مدام به سینه ی حسن ضربه می زند و با گریه می گوید: «اگه بلایی سر بابام میومد اون وقت چیکار میکردی؟! » حسن می گوید که برای جبران، خود را تسلیم پلیس خواهد کرد. آرتمیس به او می گوید: «این چیزی نیست که بخشیده بشه. باشه اصلا تو تصادفی بابامو زدی ولی تصادفی اسلحه دستت نگرفتی. شاید بابای خودتو می زدی یا تیر به مامانت می خورد، شایدم فردا پس فردا منو بزنی. تو خیلی وقته از مسیرت خارج شدی. من نمی خواهم صورتتو ببینم. » آرتمیس آنجا را ترک می کند و حسن روی زمین می نشیند و از ته دل گریه می کند.
بدریه که از دکتر محمد خوشش آمده با لبخند به عکس های اینستاگرام او نگاه می کند و بعد تصمیم می گیرد که او را فالو کند.
ایوب متوجه شده که یعقوب خان دنبالش می گردد. بنابراین سر کوچه ی خانه پدرش می رود تا سر و گوشی آب دهد. او در کوچه ی پشتی، فیدان و سردار را در آغوش هم می بیند و از حرف های آنها می فهمد که بچه ی فیدان مال سردار است. بعد از این که فیدان به خانه برمی گردد، ایوب سراغ سردار می رود و کمی کتکش می زند و بعد هم می گوید که از این به بعد باید هرکاری که او می گوید را انجام دهد. سردار از او خواهش می کند که با فیدان کاری نداشته باشد و قبول می کند که طبق نقشه ی ایوب کار کند.
شیما که با گرفتن فیلم اعتراف حسن، کار خود را راحت کرده، پرونده ی انتقال حضانت آرتمیس را پاره می کند و با خود می گوید: «اصلا همچین چیزی نمیشه. »
همان شب، وقتی که گلپری در اتاق کادیر نیست، حسن وارد آنجا می شود و بالای سر کادیر که خوابیده می گوید: «من همه رو نابود کردم اگه تو هم منو ببخشی من خودمو نمی بخشم. وقتی از اینجا برم، میرم پیش پلیس و به جرمم اعتراف می کنم. منو ببخش. »
صبح روز بعد، سونا و شیما و آرتمیس به ملاقات کادیر می روند. آرتمیس وقتی با پدرش تنها می شود به او می گوید: «تورو حسن زد آره؟ تو و گلپری به همه دروغ گفتین. تو داشتی میمیردی و حسن و گلپری دهن باز نکردن حقیقتو بگن. » کادیر می گوید که گلوله خوردنش تصادفی بوده و حسن را بخشیده و دوست ندارد او به زندان برود. آرتمیس می گوید که حسن دیشب گفته که می خواهد خود را تسلیم کند. کادیر زود لباس هایش را می خواهد تا با همان وضعیت به کلانتری برود. او این قضیه را به گلپری هم می گوید.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *