خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۵۴ + زیرنویس و دوبله

کادیر، هاردی که حسن برایش برده بود را بررسی کرده و با استفاده از همان سعی می کند اردال را مجبور کند که حق و حقوق کارگرهایش را پرداخت کند. اردال عصبی می شود اما کاری از دستش برنمی آید و فقط داد و بیداد می کند. کادیر که مدارک زیادی علیه اردال دارد به حالت تهدید و با جدیت به او می گوید که با دخترش خوب رفتار کند. سلن هم حرفهای آنها را می شنود و می ترسد و زود از شرکت پدرش ناپدید می شود! کادیر که متوجه نقش سعید در اعتراض کارگر ها شده، سراغ او می رود و خبر می دهد که مشکل را حل کرده است. سپس با لحنی کنایه آمیز به سعید می گوید که دیگر از بچه ها کار نکشد و از حسن و گلپری هم فاصله بگیرد.

گلپری خبر پیدا کردن یک خانه ی سرایداری جدید را به بچه هایش می دهد و آنها را برای پیروزی در دادگاه امیدوارتر می کند.

کادیر گلپری را تعقیب می کند و متوجه می شود که او شبها در یک رستوران کار می کند. یکی از مشتری های مست جلوی چشمان کادیر به گلپری گیر می دهد و متلک می گوید. کادیر هم با او درگیر می شود و کتک کاری می کند سپس رو به گلپری می گوید که اجازه نمی دهد در آنجا کار کند. گلپری از او می خواهد در زندگی اش دخالت نکند اما کادیر حرف خودش را می زند و بعد از مدتی جر و بحث او را همراه خود می برد.

جلسه ی دوم دادگاه برگزار می شود و کادیر اجاره نامه را هم به پرونده اضافه می کند. از سویی بچه ها هم وارد جلسه می شوند و به خوبی از مادرشان دفاع می کنند و دروغ های خانواده ی پدری شان را رو می کنند و با توصیف عشق و علاقه و حمایتی که بین آنها و مادرشان وجود دارد، توضیح می دهند که گلپری آشیانه ی زیبایی برایشان ساخته است. دادگاه برای آنها خوب پیش می رود اما ناگهان شیما اعلام می کند که دلیل جدایی اش از کادیر، گلپری است و رو به قاضی می گوید کسی که زندگی دیگران را خراب کند نمی تواند خودش زندگی زیبایی بسازد. گلپری و کادیر با تعجب و عصبانیت به این موضوع اعتراض می کنند و بچه ها هم از مادرشان حمایت می کنند. نظم جلسه به هم می ریزد. اما شیما برای اثبات ادعایش عکس هایی که کادر در روز تولد جان از کادیر و گلپری گرفته بود را به قاضی نشان می دهد و او را تحت تاثیر قرار می دهد. پس از آرام شدن جو جلسه، قاضی حکمش را صادر می کند. او حضانت حسن و بدریه را به مادرشان و حضانت جان را به یعقوب خان می دهد. شیما و یعقوب خان و خانواده ی او خوشحال می شوند و گلپری با چشمان پر از اشک به جان نگاه می کند. جان که نمی داند نتیجه چه شده با حیرت به صورت دیگران خیره می شود.

از طرفی همزمان با جلسه ی دادگاه مرد ناشناسی با پالتوی سیاه سر خاک اژدر می رود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *