خلاصه داستان سریال ترکی گلپری قسمت ۸۶ + زیرنویس و دوبله

آرتمیس بالا سر شیما که بیهوش روی زمین افتاده می رود و با دستهای لرزان صورت او را نوازش می کند و با بغض می گوید:« مامان چشماتو باز کن. من پیشتم. خیلی دوست دارم.» سپس برای کمک خواستن با پدرش تماس می گیرد اما کادیر که مشغول گرفتن عکسهای یادگاری است گوشی اش را بر نمی دارد. آرتمیس هم با بارکین که او هم در مراسم است تماس می گیرد و موضوع را برایش تعریف می کند. بارکین چیزی به کادیر نمی گوید تا شادی او را به هم نزند و خودش برای کمک کردن به آرتمیس به طرف بیمارستان حرکت می کند. آرتمیس هم آمبولانس خبر می کند و همراه مادرش به بیمارستان می رود.
در ادامه ی دعوای حسن و ایوب در حیاط خانه، حسن که فهمیده دستکاری ماشین کادیر کار پدرش بوده خیلی عصبی است و مدام نقشه هایی که ایوب برای از بین بردن کادیر کشیده را یادآوری می کند و او را قاتل خطاب می کند. ایوب هم بخاطر اینکه پسرش مقابلش قرار گرفته و از کادیر دفاع می کند گله دارد و مشتی به صورت حسن می زند و با عصبانیت می گوید:« کادیر زندگی مارو به هم می ریزه. مگه من چیکار کردم؟ اون به زنم چشم داره.» حسن فریاد می زند:« راه دیگه ای نداشت؟ تنها راهش آدم کشتن بود؟ تنها راهش این بود که به خودت چاقو بزنی؟» ایوب مشت دیگری به حسن می زند و او را روی زمین می اندازد و می گوید:« به تو چه هان؟ به تو چه؟» حسن از جا بلند می شود و می گوید:« دارم از کشتن یه آدم حرف می زنم بابا. یعنی انقدر برات آسونه؟!» ایوب می گوید:« آره آسونه. انقدر آسونه. بلیط من برای جهنم آمادست. جا دارم. حالا چه یکی چه پنج تا. دیگه فرقی نمی کنه و کسی نمی تونه باهام مجادله کنه. فهمیدی؟» حسن می گوید:« باشه. پس بیا، بیا و منم راحت بکش. راحت!» ایوب با خشم به او نگاه می کند و حسن ادامه می دهد:« من همه چی رو به پلیس می گم. تو هم مجازاتتو می کشی و تاوان کارهاتو پس می دی.» او به طرف در خروجی حرکت می کند اما ایوب از پشت لباس او را می کشد و مشت دیگری به صورتش می زند و می گوید:« تو رو می کشم حسن. نمی گم از خونمی و نمی گم از جونمی و می کشمت.» سردار سعی می کند از هم جدایشان کند. دعوا بالا می گیرد و پدر و پسر در باغچه به جان هم می افتند. کادر و فاطما از سر و صدای دعوا به حیاط می دوند و حسن و ایوب را از هم جدا می کنند. فاطما درحالی که گریه می کند رو به ایوب فریاد می زند:« بسه. بسه دیگه پسرم. اول جون منو بگیر. بسه هرچی غم اولاد کشیدم.» حسن و ایوب کمی آرام می شوند اما همچنان با عصبانیت به صورت هم نگاه می کنند. حسن با بغضی که درصدایش پیداست به پدرش می گوید:« کاش هیچ وقت نمی یومدی. کاش همونجوری که تصور می کردم تو ذهنم می موندی. من امروز یه بار دیگه بابامو دفن کردم. من دیگه بابایی ندارم.» او از آنجا می رود و ایوب که با غصه نگاهش می کرد پشت سرش فریاد می زند:« حسن بیا اینجا..حسن نرو ..نرو حسن.»
در بیمارستان، دکترکه نتوانسته کاری برای سعید بکند به گوکهان که به شدت گریه می کند تسلیت می گوید. گوکهان وقتی آرامتر می شود برای اینکه بفهمد چه کسی پدرش را کشته از دکتر سوالهایی می پرسد.
گلپری و کادیر با هم می رقصند و در همان حال حسن با کادیر تماس می گیرد و به او می گوید فهمیده که دستکاری فرمان ماشین کار پدرش بوده است. حسن قصد دارد پیش پلیس برود و علیه ایوب شهادت دهد. از طرفی ایوب هم برای فرار کردن ساکش را می بندد.
گلپری و کادیر با عجله به طرف کلانتری می روند اما در راه آرتمیس هم با کادیر تماس می گیرد و با عصبانیت می پرسد که چه کار مهمی داشته که در آن وضعیت کنار او و مادرش نیست. کادیر وقتی ماجرای حمله ای که به شیما شده را می فهمد مجبور می شود به بیمارستان برود. گلپری هم به کلانتری می رود. حسن با اینکه دو دل است، هر چه می داند را برای پلیس تعریف می کند. سپس در راهروی کلانتری با بغض به مادرش می گوید:« یه چیزی تو گلوم هست….بابام ، اون بابای تنی منه. اما آدم بدیه. نمی تونم عذاب وجدانی که دارمو نادیده بگیرم. چونکه من لوش دادم و قراره بره زندان.» گلپری حسن را در آغوش می گیرد و از او می خواهد که خودش را اصلا مقصر نداند.
شیما با صورت کبود روی تخت بیمارستان دراز کشیده و آرتمیس بسیار نگران اوست. آرتمیس بلافاصله بعد از اینکه کادیر وارد اتاق شیما می شود شروع به گله کردن می کند و باز هم از پدرش می پرسد که کجا بوده است. کادیر معذرت خواهی می کند و حال شیما را می پرسد. شیما می گوید درباره ی شخصی که به او حمله کرده چیزی نمی داند. آرتمیس برای پدرش توضیح می دهد:« طرف اومد و منو هم تهدید کرد. قیافش یادمه. گفت به مامانت بگو تو هر پرونده ای دخالت نکنه.» در همین حال شیما به روزی فکر می کند که بخاطر فهمیدن زمان عقد کادیر بسیار غمگین بوده و به مسعود گفته:« دیگه کادیرو از دست دادم. نمی تونم کاری کنم.» مسعود هم به او مشورت داده و گفته:« زنای قوی ای مثل تو مردا رو می ترسونن. تو هم باید مثل اون زن ضعیف به نظر برسی. مشکلت اینه که مستقیم می جنگی. باید از پشت خنجر بزنی. به من بسپرش..اما یکم اذیت می شی.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *