خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت ۱۷ + زیرنویس فارسی و دوبله

یاماچ که بیهوش شده چشم باز میکند و خود را در ماشین اتش گرفته میبیند.

چشم میچرخاند و اوکان را روی صندلی کناری نمیبیند..

هرلحظه ممکن است ماشین منفجر شود.

سعی میکند خود را از شر کمربند ایمنی خلاص کند اما نمیتواند.

به شعله های اتش چشم میدوزد و اتفاقات اخیر و خانواده اش در ذهنش مرور میشوند.

سلیم مادرش پدرش سنا سنا و سنا…

به لحظه ای میرسد که سنا چاقوی قهرمان را به او داد و بی درنگ چاقو را در می اورد و خودش را ازاد میکند و از ماشین بیرون میپرد و پشت سرش ماشین منفجر میشود.

کمی انطرف تر اوکان بیهوش افتاده یاماچ به سمتش میرود و اورا در اغوش میگیرد و فریاد میزند و کمک میخواهد اما کسی نیست.

کتش را روی اوکان میکشد و به سلیم زنگ میزند و ادرس محل تصادف را میدهد.

سلیم عمو و پاشا مدتی بعد به انجا میرسند.

سلیم ترسیده با سراسیمگی میخواهد از سلامتی یاماچ مطمئن شود.

حال یاماچ خوب است اما اوکان مرده.

درخانه اکشین بخاطر موهایش که مادربزرگش برای تنبیه کوتاه کرده به تلخی گریه میکند.

سلطان باز پیش ادریس از سنا گلایه میکند.

و ادریس این بار با دلخوری از او میخواهد با سنا درگیر نشود.

علیچو هم جلوی خانه با کاسه ای سوپ در دستش منتظر یاماچ نشسته است.

یاماچ وسلیم کنار دریا نشسته اند .

سلیم که از فکر از دست دادن یاماچ بهم ریخته میگوید تو زندگی اشتباهات زیادی کردم هنوزم میکنم ،ده سال پیش نباید تورو ول میکردم.با کتکم شده باید به خونه برت میگردوندم.یه پسز ۱۸ ساله رو تک و تنها ول کردیم.

یاماچ میگوید من به هر حال میرفتم.

سلیم میگوید چی عوض شد؟

و بعد با به یاد اوردن شبی که قهرمان کشته شد اشک میریزد و میگوید همیشه من پشت فرمون مینشستم.اگه اون شب سوییچ رو میگرفتم اگه خودمو سپر قهرمان میکردم اگه سلیم میمرد همه راحت میشدن.

یاماچ سعی میکند ارامش کند اما سلیم ادامه میدهد داشتی میمردی هرروز جونتو کف دستت میگیری و میری بیرون ،تو هیچ وقت اینو نخواستی، خیلی ترسیدم من کسی رو ندارم.

یاماچ او را در اغوش میگیرد و میگوید به من نگاه کن من ادریس نیستم قهرمان هم نیستم من یاماچم.

عمو متین و کمال جسد اوکان را له خانه اش میبرند و جسد پدرش و اثار درگیری و شلیک به اورا پاک میکنند.و صحنه را طوری میچینند که او قاتل پدرش بنظر نیاید.

جهان به ساختمان نیمه کاره ای میرود که افه و دوستانش در انجا هستند.

یکی از انها بیهوش شده و جهان افه را که ترسیده و گریه میکند میفرستد تا یک ماشین پیدا کند.

وقتی افه برمیگردد انور را میبیند که مرده .

جهان اورا بغل میکند و چاقویی در پهلویش فرو میکند و افه را در ماشینی که اورده می اندازد و اورا در صندوق عقب ان و در مخروبه ای بیرون از شهر رها میکند.

علیچو ان شب نمیتواند یاماچ را ببیند.

سلیم نیمه شب به دیدن وارتولو میرود و سراغ ۵ میلیون لیر اوکان را از او میگیرد.

وارتولو میگوید فرض کن من برداشتم خب؟

سلیم میگوید نوش جونت حالا گمشو من دیگه نیستم به رئیستم بگو.

وارتولو باعصبانیت تهدیدش میکند و میرود.

وارتولو باز هم در خاطراتی از گذشته غرق میشود مادرش به مردی که در خانه انهاست میگوید تو شوهر من نیستی تو رو به من تحمیل کردن شوهر من ادریسه متوجه اشتباهش میشه و برمیگرده منو پسرشو با خودش میبره همه تون خواهید دید.اون سلطان هم میبینه .
و مرد اورا تهدید به کشتن میکند.

شب یاماچ که درد و پشیمانی در چهره اش پیداست خودش را در اتفاقاتی که امشب افتاد مقصر میداند.

به پدرش میگوید اشتباه کرده و باعث مرگ دو نفر شده.

ادریس میگوید کلاهتو قاضی کن و ببین کجا اشتباه کردی چی رو میتونستی تغییر بدی؟

یاماچ خود را سرزنش میکند و ادریس تلاش میکند به او بفهماند برای تصمیماتش دلیلی داشته و از انچه رخ داده باخبر نبوده است.

او میگوید برای مرگ چاره ای نیست اگه سرنوشت اونطور خواسته نمیتونی مانعش بشی اینو اویزه گوشت کن اما تو هم خطاکاری مثل همه ما به اندازه همه ما.تو هم انسانی از خاک جون گرفتی و بعد شروع به خواندن شعری میکند.
و وقتی نگاه متعجب و کنجکاو یاماچ را میبیند میگوید چیه؟بهم نمیاد؟فقط شما از شعرو هنر سر در میارین؟
پسرم ماهم یه زمانی جوون بودیم ما هم یکم شعر بلدیم.

ادریس به یاماچ میگوید فکر کرده است ترس جلوی کشته شدن وارتولو را گرفته اما عمو همه چیز را تعریف کرده و حالا میداند این طور نبوده.

او میپرسد چرا این کارو کردی؟

یاماچ میگوید فقط منتظرم.

ادریس سوالش را تکرار میکند.

یاماچ با من من جواب میدهد یکی برای وارتولو خبر چینی میکنه یکی از ما.

ادریس گویی معنی حرف یاماچ را نفهمیده و ناباورانه نگاه میکند و میگوید یعنی چی؟
چنین چیزی امکان نداره.

یاماچ از او میخواهد ارام باشد اما ادریس با عصبانیت میگوید نمیشه تو از کجا میدونی تو میفهمی داری به کی تهمت میزنی؟

یاماچ میگوید درمورد چیزی حرف میزند که دیده است .

ادریس میگوید تو چی رو میتونی ببینی؟
تو وقتی محله رو نگاه میکنی ادم هارو میبینی من وقتی نگاه میکنم خانواده میبینم.
بچه هامو میبینم ،
خواهر ها و برادرامو میبینم.
تو همه اینارو ول کردی و از ما فرار کردی حالا اومدی و میگی بین شما خائن هست؟
به چه حقی؟

یاماچ میگوید من به خواست خودم نیومدم مجبور شدم بیام.
هرچی رو خواستم درست کنم بدتر شده.
۳ تاحمله کردم وارتولو از ۲ تاشون باخبر بوده‌.
تو بودی چه فکری میکردی؟

ادریس به نفس نفس می افتد و یاماچ که ترسیده است عقب نشینی میکند و میگوید حتما اشتباه کرده.

ادریس یاماچ را بیرون میکند.

باور چنین چیزی برای ادریس به اندازه شنیدن این که سلیم از برادرش دفاع نکرد دشوار است.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت از سریال گودال لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت ۱۸ مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *