خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 216

در این مطلب خلاصه قسمت 216 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 216

جومالی یکی از افراد کنان خط و خش دار را که در زندان است حسابی میزند و تهدیدش می کند تا رئیسش را به زندان بکشد.

او کنان را در اتاق ملاقات می نشاند و جومالی کمی آن طرفتر نشسته و به او خیره می شود و بعد کنان را صدا می زند.

کنان با دیدن او می ترسد و جومالی می گوید: «شنیدم گفتی گاو مرده و شراکت تموم شده؟ »

کنان به دور و اطراف و پلیس ها نگاهی می اندازد و شیر می شود و می گوید: «آره من گفتم! پسر گاو! میخوای چیکار کنی؟ اینجا دعوا راه بندازی؟ » جومالی کمی با تفرت به او خیره می شود و بعد هم از اتاق ملاقات بیرون می رود.

افسون زخم یاماچ را پانسمان می کند. یاماچ که بی حال شده چشمانش را می بندد. افسون سر او را روی پاهایش می گذارد و موهایش را نوازش می کند و بعد هم داستانی برایش می گوید. یاماچ با آرامش به داستان او گوش می دهد تا اینکه کم کم چشمانش گرم می شود.

او در خواب می بیند که در ساحلی زیبا به سمت زنی می رود. وقتی زن به سمت او برمی گردد یاماچ با نهیر روبرو می شود و که بچه ی کوچکی در بغل دارد و به یاماچ با لبخند می گوید: «این بچه ی توئه بچه ی ماست… »

یاماچ صبح در حالی که تنها روی تخت است بیدار می شود و فورا از انجا می رود و وارد تیمارستان می شود و دنبال نهیر می گردد. نهیر در سالن تئاتر تیمارستان مشغول خواندن اهنگی عاشقانه است. او وقتی یاماچ را می بیند به او روی خوش نشان نمی دهد.

یاماچ به او می گوید که خوابش را دیده که بچه شان هم در آغوشش بوده. نهیر سرجایش خشکش می زند و یاد خواب خودش همان شبی که پشت به پشت با یاماچ در یک تخت خوابیده بود می افتد که دقیقا مثل خواب یاماچ بوده با این تفاوت که او به سمت یاماچ رفته و بچه ای در آغوش او می بیند…

با اینحال با یاداوری این خواب هم با یاماچ بدرفتاری می کند و از او می خواهد که از آنجا برود.

سعادت از کاراجا و داملا می خواهد که خودشان را به خطر نیندازند و با اکین درگیر نشوند. اما داملا به او می گوید که در کارشان دخالت نکند. از طرفی همین که اکین به خانه می رسد، عایشه فورا از او می خواهد به بهانه ی هواخوری بیرون بروند.

شبانه، کاراجا و داملا به هر سختی ای به کارگاه می رسند اما می بینند که همه چیز انجا جمع شده و هیچ گونه مدرکی وجود ندارد. وقتی آنها از جای مخفی همیشگی به خانه برمی گردند آکین با لبخندی روی لب مقابل انها می رود و می گوید که کجا بوده اند؟ …

عایشه همان روز به آکین گفته بوده که حرف های داملا و کاراجا را درمورد کارگاه او حمله ی شبانه اش شنیده و حتی مجسمه ای که کاراجا از کارگاه برداشته بود را هم به اکین نشان می دهد. آکین لبخندی می زند و به خاطر این خبر مادرش هم برای او گردنبند گران بهایی می خرد!… او رو به کاراجا می گوید که دیگر در کارهای او دخالت نکند و خودش را با کارهای دخترانه سرگرم کند!

در زندان آتش سوزی به راه می افتد. وارتلو که می داند کار جومالی است خیلی خونسرد از بین جمعیتی که می خواهند خودشان را نجات بدهند رد می شود.

جومالی از این شلوغی و حواس پرتی ماموران استفاده کرده و سعی می کند فرار کند اما با ماموران پلیس روبرو می شود و وارتلو را کنار آنها می بیند و متوجه می شود که او همه چیز را به ماموران لو داده است. او با خشم سعی می کند به وارتلو حمله کند اما ماموران پلیس او را به انفرادی می اندازند.

آذر به آدنا برای عروسی خواهرش رفته است. مردم محله اش با خوشحالی از او استقبال می کنند و مادر و خواهر و برادرهایش با دیدن او محکم او را در آغوش می گیرند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 216 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 217 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *