خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 232

در این مطلب خلاصه قسمت 232 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 232

یاماچ بعد از ملاقاتی وارتلو، سراغ یوجل می رود و با عصبانیت اما به آرامی به او می گوید:« صالح گفت میخواد قاتل بابامو بکشه. گفتم بزن! اما باورم نکرد! اینو بدون که به زودی همتون تقاص کاری که با ما کردین رو پس میدین! »
تمساح به همراه افرادش و در حالی که خیلی مواظب خودش است، وارد خانه اش می شود و مستقیم سراغ گاو صندوق می رود و فلشی را که مرگ ادریس در آن است را پیدا می کند و از این که هنوز کسی به آن دسترسی نداشته خیالش راحت می شود اما یکی از افرادش به او می گوید که تمساح شبی که نئشه بوده ان ویدیو را نشان ضیا هم داده است!

تمساح عصبانی می شود و به نگهبانش می گوید که نباید کسی جز او این موضوع را بداند چون این فلش سند زنده ماندنش است!

فاتح دو خواهر و چهار برادر آذر را هم گروگان گرفته و او را تهدید می کند زودتر جنس های انها را پس بدهد.

آذر با دیدن خواهرهایش که حسابی ترسیده اند، عصبانی می شود و تصمیم می گیرد هرطور شده جنس ها را از آکین بگیرد و به فاتح پس بدهد.

او لحظه ی اخر از یکی از برادرهایش می شنود که مادرشان هم امشب به استانبول می آمد و برای همین نتوانسته اند او را گیر بیندازند.

از طرفی یاماچ به در خانه ی آذر می رود و فاتیک با دیدن او می پرسد:« چیکار داری؟ » یاماچ می گوید که دوست اذر است و سراغش را میگیرد.

فاتیک می گوید که نه از آذر و نه بچه هایش خبری نیست! یاماچ از انجا می رود اما می بیند که افرادی به خانه ی آذر حمله می کنند.

او برای نجات فاتیک برمی گردد و با کشتن آن افراد فاتیک را به سمت خانه ی خودشان می برد و به سلطان هم می گوید:« این زن یکی از کساییه که تو قتل بابام دست داشته. تنها بود. تصمیمش با توئه که خونه راهش بدیم. »

سلطان در حالی که خیره به فاتیک است، از او می خواهد داخل بشود و دور میز انها با هم شام بخورند.

آذر وقتی به سمت خانه شان می رود و افرادی که مرده اند را می ببیند نگران مادرش می شود اما متوجه می شود که خبری هم از مادرش نیست.

آکین در خانه ای خرابه همراه رمزی و کوتای در دره است. همان موقع اذر به او زنگ می زند و با او قرار ملاقات می گذارد.

آذر به محض رسیدن اسلحه ای روی پیشانی آکین می گیرد و از او می خواهد تا جای جنس ها را بگوید اما آکین با قاطعیت می گوید که از چیزی خبر ندارد. آذر می رود اما کوتای با عصبانیت به اکین می گوید:« چرا نگفتی دست کاراجاست؟ این مرتیکه قرار نیست دست از سرمون برداره که! »

آکین فریاد می زند:« اون خواهرمه فهمیدی؟ حالام برو گمشو آروم که شدی برگرد! »

کوتای با عصبانیت آنجا را ترک می کند و همان موقع آذر که فالگوش ایستاده بوده، او را بیهوش می کند و همراه خودش می برد.

صبح کوتای با سر و صورت زخمی سراغ کاراجا می رود و به او می گوید که آکین به شدت زخمی شده و برای کمکش باید بروند. کاراجا هم فورا با او همراه می شود اما کوتای او را به سمت ماشین اذر هدایت می کند و کاراجا بعد از سوار ماشین شدن، تازه می فهمد که گیر آذر افتاده.

یاماچ به همراه عمو و سلیم و جلاسون و مکه مشغول بررسی یادداشت های رمزی ای است که علیچو طی تماسی که با او داشته گفته بود. یاماچ می گوید:« میخوایم علیچو رو پیدا کنیم! » بقیه با تعجب بین هم نگاه هایی رد و بدل می کنند و متین می گوید:« اما داداش علیچو که مرده. »

یاماچ لبخند می زند و چیزی نمی گوید.

آنها ساعت ها مشغول رمزگشایی یادداشت می شوند اما به نتیجه ای نمی رسند. فرهاد به قهوه خانه می آید و اتفاقی به یکی از برگه ها نگاه می کند و با گفتن این که این یک رمزبازی بچه گانه است آن را توضیح می دهد. علیچو در مورد برکه و ماهی قرمز صحبت کرده است!

همه از فرهاد به خاطر این کمکش تشکر می کنند اما نمیدانند که ماهی قرمز و برکه چطور انها را به علیچو می رساند تا این که جلاسون می گوید:« علیچو از کنایه سر در نمی آورد. معلومه اگه منظورش ماهی قرمز یا برکه ست. واقعا باید دنبال برکه بگردیم. »

انها در نقشه برکه های نزدیک را بررسی می کنند.

پدر علیچو به جونیت می گوید که دیگر با روش او پیش نخواهند رفت و با روش سختگیرانه ی خودش سعی می کند علیچو را مثل قبل کند و به او تمرین های سخت می دهد. علیچو تمرینات را انجام می دهد اما زیربار حرف های پدرش نمی رود.

آذر کاراجا را به خانه ی خودشان می برد و به آرامی از او می خواهد تا در مورد جنس ها بگوید.

اما کاراجا می گوید که اصلا نمی تواند از زیر زبان او حرف بکشد! همان موقع عایشه متوجه نبود کاراجا در خانه می شود و به اکین زنگ می زند و با نگرانی این را به او می گوید.

آکین می فهمد که حتما زیر سر کوتای است و از مادرش می خواهد این موضوع را از همه پنهان کند و بعد هم به اذر زنگ می زند. او به اذر می گوید که کاری به کاراجا نداشته باشد تا خودش جنس ها را برایش بیاورد.

جومالی و کمال دنبال ردی از داهان هستند تا حساب او را برسند.

مدد هم به خاطر این که پیش وارتلو برود، سراغ وکیلی رفته و به او می گوید:« یه جرمی میخوام که منو سه تا شیش ماه به زندون بنداره! »

وکیل تعجب می کند اما راهکارهای لازم را به او می دهد. مدد به خیابان رفته و سعی می کند با دزدی یا اذیت مردم توجه پلیس را جلب بکند اما هربار موفق نمی شود!!

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 232 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 233 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. شينا گفت:

    Chera enghadr ba taakhir !!!pas ghesmate jadid chi shod

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *