خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 291

در این مطلب خلاصه قسمت 291 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 291

وقتی که کاراجا سر قرار با آذر می رود و در ماشین او می نشیند با ناراحتی می گوید:« در واقع من اینجا اومدم تا ازت خداحافظی کنم. دیگه نمی خوام ببینمت. فراموشم کن. خیلی دوست داشتم. منو ببخش.»

کاراجا از ماشین پیاده می شود و آذر که ذوقش کور شده دنبالش می رود، دست او را می گیرد و می گوید:« از چی می ترسی؟ من اینجام. دارم می بینم که خودتم ناراحتی.»

کاراجا با چشمان خیس و نگرانش به او نگاه می کند و می گوید:« من بدون خانوادم نمی تونم.»

آذر سعی می کند او را برای رفتن متقاعد کند اما موفق نمی شود و با دلخوری می گوید:« عشق زورکی نمی شه. من در مورد تو خیلی اشتباه می کردم.»

او ناراحت و نا امید سوار ماشینش می شود و می رود.

آریک و چنگیز با کت و شلوار شیک آماده ی رفتن به یک میهمانی خانوادگی هستند.

آریک با سر و صورت کبود که یادگار دعوایش با یاماچ است همراه پدرش سوار ماشین می شود.

او می گوید با مادرش اولگا تماس گرفته و او هم به میهمانی خواهد آمد.

چنگیز می پرسد:« به مامان ثریا هم زنگ زدی؟»

آریک می گوید نه و از لحن حرف زدنش پیداست که با نامادری اش رابطه ی خوبی ندارد.

چنگیز می گوید:« باید هر دوشون رو دوست داشته باشی. اونا هم باید تو رو دوست داشته باشن. من دارم برای شما یه امپراطوری به ارث می ذارم اگه شما ها بعد من به جون همدیگه بیفتید همه چیو نابود می کنید. تو باید همه ی برادر هاتو دوست داشته باشی.»

چهره ی آریک نشان می دهد که گوشش از این حرفها پر است.

او که تازه وارد کار شده و هدفش این بوده که خودی نشان دهد با خجالت به چنگیز می گوید که خبری از تریلی ها نیست و دو تن جنس گم شده است.

چنگیز آهی می کشد و سری تکان می دهد و با طعنه می گوید:« آفرین آریک خیلی خوبه.»

در همین موقع خیابان توسط ماشینهای گودال بسته می شود و در چند ثانیه افراد گودال ماشین چنگیز را محاصره می کنند.

یاماچ از بین جمعیت قدم زنان به طرف ماشین آنها می رود و با چیز نوک تیزی روی ماشین خط بلندی می کشد.

چنگیز شیشه را پایین می دهد و با اخم و عصبانیت به او نگاه می کند.

یاماچ می گوید:« آقا چنگیز ببخشید اگه اینجوری باهاتون آشنا شدم. اما چه کنم که ماها سگ خیابونی هستیم عادت داریم وقتی حوصله مون سر می ره رو ماشینا خط بندازیم. بگذریم… تو مهمونی بهتون خوش بگذره خیلی خوش تیپ شدین.»

یاماچ از ماشین آنها دور می شود و در همان موقع پارچه های بزرگی که علامت گودال رویشان نقش بسته و از ساختمان های اطراف اویزان شده اند باز می شوند و دو تن مواد مخدر که لای آنها پیچیده شده بود، روی ماشین چنگیز خالی می شوند.

برادر های کوچوالی هم روی بام ها ایستاده اند و از تماشای این صحنه لذت می برند.

جوان های گودال که با این کار خودشان را معرفی کرده اند راه را برای ماشین چنگیز باز می کنند.

چنگیز که محو تماشای این نمایش شده به آریک که خشمگین است می گوید:« من این پسره رو می خوام.» آریک با ناراحتی و تعجب به پدرش خیره می شود. او به میهمانی نمی رود و در خانه اش می ماند تا اطلاعاتی که در مورد گودال دارد را بررسی کند.

سرن پیش آریک می آید و وقتی او را مشغول مطالعه می بیند می پرسد که دلیل اینهمه تلاشش برای تحقیق در مورد گودال چیست؟

آریک جواب می دهد:« چنگیز اردنت با یاماچ آشنا شد و عاشقش شد. مطمئنم می خواد اونو به جای فاضل بیاره حالا من یا باید این پسره رو بکشم یا باید بغل دستم تحملش کنم.»

سرن فلشی لابه لای وسایل او پیدا می کند.

وقتی آریک فیلم داخل فلش را می بیند خوشحال می شود و سر کیف می آید.

او چیزی که برای نابود کردن یاماچ نیاز داشت را پیدا کرده است.

برادرهای کوچوالی در بام گودال نشسته اند وخاطرات ادریس را مرور می کنند.

جومالی می گوید که ادریس از همه بیشتر یاماچ را دوست داشته است.

وارتولو اعتراض می کند و می گوید که خودش پسر محبوب ادریس بوده.

سلیم که زخمش تازه شده می گوید:« نمی دونم کیو بیشتر دوست داشت اما می دونم کیو دوست نداشت.»

جومالی وقتی علاقه ی ادریس به یاماچ را به یاد می آورد با غرور و افتخار به او نگاه می کند و او را در آغوش می گیرد.

در همین حال چنگیز هم به یاماچ زنگ می زند و از او می خواهد که به شرکتش بیاید.

یاماچ خود را به دفتر کار او می رساند.

چنگیز جلوی عکس هایی از چنگیز خان مغول می ایستد و قصه ای درمورد او تعریف می کند و می خواهد با این قصه به یاماچ بفهماند کسانی که به چنگیز خان خدمت نکرده اند و زیر پر و بال او قرار نگرفته اند سرنوشت بدی داشته اند.

او در پایان صحبتش با اعتماد به نفس زیادی رو به یاماچ می گوید:« می خوام تو رو به فرزندی قبول کنم.»

یاماچ می گوید که خودش پدر دارد و از آنجا بیرون می رود.

چنگیز کمی عصبی می شود اما در مورد او به آریک می گوید:« اون یه اسب وحشیه که باید رامش کرد. در مقابل دشمنامون می تونه خیلی به دردمون بخوره. ارزش تلاش کردنو داره.»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 291 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 292 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *