خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 292

در این مطلب خلاصه قسمت 292 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 292

یکی از بچه های محله در همه جا جار می زند که یاماچ کوچوالی را در قهوه خانه با تیر زده اند.

عمو و وارتولو و سلیم با شنیدن این خبر دوان دوان خود را به قهوه خانه می رسانند.

جومالی آشفته و غمگین به چشمان نیمه باز یاماچ نگاه می کند و چون نای در دست گرفتن اسلحه را ندارد آن را به آرامی به طرف سرش می برد تا کار خودش را هم تمام کند.

سلیم خودش را روی جومالی پرت می کند، محکم دست او را می گیرد و مانع آسیب زدن او به خودش می شود.

وارتولو و عمو و بچه محل ها سریع یاماچ را بلند می کنند و او را به بیمارستان می رسانند.

سلیم با وجود اینکه دلش برای یاماچ شور می زند کنار جومالی می نشیند تا مراقب او باشد.

جومالی با نگاه های بی روح و تو خالی به گوشه ای زل زده و هیچ حرفی نمی زند.

داملا پیش او می آید و کمی نوازشش می کند. جومالی هم بالاخره پلکی می زند و اندکی به خودش می آید.

از طرفی آریک و سرن به وسیله ی پهبادهایشان قهوه خانه را زیر نظر دارند و از نتیجه ی کار راضی و خوشحالند.

آریک برای اینکه کمی هیجان به فیلمش اضافه کند گزارش این زد و خورد را به پلیس می دهد.

با ورود پلیس به گودال، سلیم و داملا جومالی را فراری می دهند و او را به انباری می رسانند.

در آن سو وقتی کاراجا در اتاق پرو لباس عروسی را به تن می کند، فشار این ازدواج اجباری را بیشتر احساس می کند.

او به سیم آخر می زند و از در پشتی فرار می کند.

کاراجا به خانه ی آذر می رود و به او می گوید:« من اومدم پیشت. چه بخوای چه نخوای اینجام.»

آذر لبخندی می زند و او را در آغوش می گیرد. آمدن کاراجا به خانه ی آذر باعث نگرانی فادیک می شود.

او می ترسد کوچوالی ها برای بردن کاراجا به پسرش حمله کنند و خون و خونریزی به پا شود.

فادیک به آذر می گوید:« من توان از دست دادن یه بچه ی دیگم رو ندارم.» آذر دست فادیک را می بوسد و به او اطمینان می دهد که اتفاق بدی نخواهد افتاد.

فادیک با وجود نگرانی های زیادش با مهربانی با کاراجا رفتار می کند و وقتی می بیند که او معذب و مردد است به او می گوید:« تو و آذر همدیگه رو دوست دارید. منم سنم به قدری رسیده که بدونم جلوی تقدیر نمی شه ایستاد. تو هنوزم مثل دختر منی.»

وقتی سلطان می فهمد که یاماچ تیر خورده است خود را به بیمارستان می رساند و ابتدا سراغ جومالی و سلیم را می گیرد تا وضعیت یاماچ را بپرسد اما آنها در بیمارستان نیستند و وارتولو سلطان را به گوشه ای می برد و می گوید که یاماچ هنوز در اتاق عمل است.

وقتی سلطان می پرسد که چه اتفاقی افتاده، وارتولو به من و من می افتد و با صدای ضعیف می گوید که جومالی به یاماچ شلیک کرده است.

این خبر آنقدر شوکه کننده است که کار سلطان قوی و دانا را به سرم می کشاند.

چنگیز که اتفاقات قهوه خانه را شنیده آریک را به دفترش احضار می کند.

آریک با خونسردی خودش را به بی خبری می زند و چنگیز با شک به او نگاه می کند و با لحن کنایه آمیزی می گوید:« فعلا برای زنده نگه داشتنش هر کاری از دستمون بر بیاد براش انجام می دیم. مگه نه آریک؟ چون به هر حال بهش نیاز داریم.»

ماهسون که به خودش قول داده بود همیشه مراقب یاماچ باشد وقتی خبر تیر خوردن او را می شنود با عصبانیت به انباری می رود و رو به جومالی فریاد می زند:« چرا زدیش؟ اون برادرت بود…باید حساب این کارتو پس بدی.»

سلیم سعی دارد ماهسون را متوقف کند و جلوی هجوم او به سمت جومالی را می گیرد.

جومالی که ماهسون را کاسه ی داغ تر از آش می داند به او دستور می دهد که دیگر پایش را در گودال نگذارد.

ماهسون می گوید:« تو کی هستی که بتونی منو بیرون کنی؟»

جومالی صندلی ها را به سمتی پرت می کند و دیوانه وار فریاد می زند:« من گودالم. فهمیدی؟ من گودالم.»

یاماچ به هوش می آید و به دکتر می گوید که نمی خواهد کسی را ملاقات کند.

وقتی او در اتاق تنها می شود به طور دردناک و غم انگیزی به حال و روز خودش گریه می کند.

از طرفی آریک با وجود حساب بردن از پدرش بیکار ننشسته و به مرتضی دستور داده که مخفیانه ماموریت جدیدی در گودال انجام دهد.

پشت در اتاق عمل دکتر به وارتولو و نهیر می گوید که یاماچ به هوش آمده اما در مورد وضعیتش نمی توان نظر قطعی داد.

وارتولو این خبر را به سلیم می دهد و او هم وضعیت یاماچ را به جومالی می گوید.

جومالی که تا دقایقی پیش نگران حال یاماچ بود و به زور می توانست چند کلمه حرف بزند حالا با شنیدن این خبر سرپا می شود و با لحن طلبکارانه ای رو به سلیم می گوید:« برو بیمارستان همه رو جمع کن بیار خونه. اون صالح رو هم بیار. یالا.»

در بیمارستان سلطان وارد اتاق یاماچ می شود و قربان صدقه ی او می رود و بدون اینکه اجازه دهد یاماچ چیزی بگوید به او قول می دهد که بخاطر این اتفاق از جومالی حساب پس بگیرد.

سلیم خواسته ی جومالی را به همه خبر می دهد و به جز ماهسون و نهیر کس دیگری در بیمارستان نمی ماند.

مرد های خانواده ی کوچوالی و سلطان با چهره های جدی و عصبانی وارد نشیمن خانه می شوند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 292 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 293 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *