خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 306

در این مطلب خلاصه قسمت 306 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 306

آریک و سرن و یاماچ بعد از انجام ماموریت به اتاق کار چنگیز می روند. همان موقع یکی از افراد چنگیز به او خبر می دهد که در اطراف یکی از تاسیساتش حرکات مشکوکی دیده می شود. چنگیز با لحن کنایه آمیزی به یاماچ می گوید:« به نظرت کار کیا می تونه باشه؟ … برو به اون داداش دزدت بگو که انقدر مشکلات بی دلیل درست نکنه. ما با هم یه توافقی کردیم. اما حالا دارم می بینم که گودال داره اون توافق رو به هم می زنه. این قضیه رو حل کن وگرنه خودم مجبور می شم حلش کنم.» یاماچ برای رسیدگی به این موضوع از اتاق بیرون می رود. چنگیز از سرن هم می خواهد که اتاق را ترک کند بعد آریک را بخاطر اینکه با پس گرفتن عجولانه ی اسبش دردسر درست کرده سرزنش می کند. آریک می گوید:« من فقط چیزی که مال خودم بود رو پس گرفتم.» چنگیز صدایش را بالا می برد و می گوید:« چیزی متعلق به تو وجود نداره. هرچی که تو داری مال منه. حتی خود تو هم متعلق به منی. بدون اجازه ی من…» آریک حرف او را قطع می کند و می گوید:« یه دیقه وایسا…هر چی بگی روی چشمم اما وقتی موضوع شمشک باشه به تو گوش نمی دم. به هیشکی گوش نمی دم.» چنگیز از علاقه ی زیاد آریک به اسبش تعجب می کند و آریک می گوید:« اون فقط یه اسب نیست. شمشکه. تنها هدیه ای که تو برام خریدی.» آریک این را می گوید و از اتاق بیرون می رود.
آکین بعد از کندن قبرها به افسون می گوید:« یه روزی برای ما هم از این قبرها می کنن. یه جای پرت و دور افتاده و تاریک…من که لیاقتم همینه…تو بخاطر عذاب وجدانی که داری از یاماچ محافظت می کنی؟» افسون می گوید:« من وجدانم راحته. می خواستم انتقام بابامو بگیرم. یوجل گفت برام انجام میده و پول خواست. منم بهش پول دادم و بقیش رو هم دیگه نپرسیدم.» آکین به حرفهای او میخندد و می گوید:« خودتو گول نزن. هم روی دست تو و هم روی دست من خون ادریس کوچوالی هست. تو هم مثل منی و بی گناه نیستی.»
جومالی و چند نفر از جوانهای گودال از راه جنگلی کم کم خود را به یکی از مکانهای چنگیز نزدیک می کنند اما ناگهان یاماچ را پیش رویشان می بینند. یاماچ که پنج شش متری با آنها فاصله دارد می گوید:« نکنید این کارو.» جومالی به حرفش گوش نمی دهد و یاماچ هم فندکش را روشن می کند و آن را داخل خندقی که بین خودش و جومالی و بقیه قرار دارد می اندازد. آتشی بین آنها زبانه می کشد و جومالی که دیگر نمی تواند از آنجا رد شود با عصبانیت یاماچ را تهدید می کند و مجبور به عقب نشینی می شود.
سرن آدمهای آریک را جمع کرده و به او می گوید:« الان بهترین فرصت برای حمله کردن به گوداله تا بتونی انتقامی که می خواستی رو بگیری. چون جومالی اونجا نیست و احتمالا گودال خالیه و ضعیف تر شده.» آریک از اینکه سرن به فکر انتقام او بوده خوشحال می شود و او را در آغوش می گیرد. سرن می گوید:« می دونی که دوست دارم…فقط هم تو رو دوست دارم.» آریک دستور حمله را به افرادش می دهد اما خودش تصمیم می گیرد در خانه بماند و از طریق پهبادهایش فیلم درگیری را تماشا کند.
عمو که هنوز حافظه اش برنگشته از سلیم می خواهد به خانه ی خودش برگردد تا ادریس عصبانی نشود بعد توضیح می دهد:« بابات می گه تو بعد به دنیا اومدن پسرت یه دردی داری و هی خودخوری می کنی. چند تا آدم گذاشته دنبالت کنن چون نگرانته.» چشمان سلیم پر از اشک می شد. او از اینکه پدرش همیشه حواسش به او بوده خوشحال می شود و زیر لب می گوید:« چون دوسم داره آدم گذاشته تا تعقیبم کنن.» در همین موقع آدمهای آریک که خانه ی عمو را شناسایی کرده اند آنجا را گلوله باران می کنند و سلیم از عمو می خواهد روی زمین بخوابد و خود را سپر او می کند. عمو که ناگهانی حافظه اش برگشته خودش را از آغوش سلیم بیرون می کشد اسلحه اش را برمی دارد و کسانی که به خانه اش شلیک می کنند را می کشد و به سلیم می گوید:« زود باش بریم. اگه ما توی این وضعیتیم ببین جومالی اینا در چه حالین.» از طرفی افراد آریک به زمین فوتبال که جوانهای محله در حال بازی در آنجا هستند حمله می کنند. وارتولو هم در کنار زمین و مشغول تماشای بازی است که بعد از حمله و مدتی درگیری و بزن بزن گلوله هایش تمام می شود و خود را گوشه ای پنهان می کند. در همین موقع جومالی که تازه از ماموریت شکست خورده اش برگشته و سلیم و عمو به آنجا می آیند و به درگیری پایان می دهند. آریک که کارش برای آن شب تمام شده لپ تاپش را خاموش می کند و می رود که بخوابد. جومالی و عمو و بقیه هم به جنازه ی هم محله ای هایشان با غصه نگاه می کنند و از دیدن عزاداری خانواده های قربانی ها عذاب می کشند.
جومالی که تحمل اینهمه تلفات در چند روز برایش خیلی سخت است همان شب به همراه چند نفر دیگر به اصطبل آریک حمله می کند تا با کشتن اسب او عذابش دهد اما چون توان چنین کاری را ندارد اسلحه را به دست متین می دهد. میتین هم که دل شلیک کردن به حیوان زبان بسته را ندارد با دست لرزان اسلحه را می گیرد….

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 306 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 307 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *