خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۴۴ + زیرنویس و دوبله

در خانه، سراب خانم و زرین خانم نشسته اند. سراب خانم میگوید :«باید یک نفر رو هرچه زودتر به جای بلقیس پیدا کنیم.» زرین خانم عمران را پیشنهاد می‌دهد و سراب میگوید که ابتدا باید با فریده خانم مشورت کند. زرین خانم سراب را تحریک میکند تا خودش تصمیم گیرنده باشد و برای جایگاه خودش در خانه ارزش قائل باشد. سراب، تحت تاثیر قرار گرفته و قبول میکند تا به اختیار خودش عمران به آنجا بیاید.
آزرا و جنک به همراه قدیر به کلانتری می روند و در مورد قاتل کمال گزارش می‌دهند. کسی که ادعای قتل کرده، بیرون کلانتری لای درختها ایستاده و آنها را زیر نظر دارد.
سومرو در خانه مشغول آشپزی است. عظمی دم خانه او می آید.سومرو از دیدن او جا میخورد و شروع به دعوا و تحقیر او میکند. عظمی به او میگوید که برای خداحافظی آمده و میخواهد برای همیشه به از آنجا برود و پیش تاریک خواهد رفت. او میگوید :«خواستم برای آخرین بار این صورت رو ببینی» سومرو جا خورده اما به روی خودش نمی آورد و عظمی را بیرون میکند.
در کافه، مسعود پیش برهان می رود. برهان مانند کسانی که برگ برنده دارند با او برخورد میکند. مسعود با او صحبت کرده و از او میخواهد که در مورد آن یادداشت با کسی صحبت نکند. برهان به روی او می آورد که با کمال مشکل داشته و به او بدهکار بوده و بعد از مرگ او داشتن بدهی را انکار کرده است. مسعود میگوید کمال مانند برادرش بوده و او کاری نکرده است. او از برهان میخواهد این قضیه را به کسی، به خصوص به هولیا نگوید و به او ثابت خواهد کرد که بی گناه است.
هولیا به رستوران پیش سراب و زرین خانم می رود. آنها در مورد اتفاق اخیر و برخورد سومرو با فریده خانم صحبت میکنند. سراب به هولیا هشدار میدهد که از سومرو فاصله بگیرد، زیرا او آدم درستی نیست و همیشه دردسر ایجاد میکند.
جانسو به رستوران پیش آزرا می رود. آزرا از دیدن او خوشحال شده و با یکدیگر به حیاط می روند تا صحبت کنند‌. جانسو شناسنامه جدیدش را به آزرا نشان میدهد و به او میگوید که فامیلی اش را عوض کرده ، و از او انتظار دارد بخاطر اینکه دیگر نام فامیلی کمال را ندارد، از او ناراحت نباشد و همچنان او را خواهر خودش بداند. آزرا با خنده میگوید که هیچ چیز رابطه آنها را به هم نخواهد زد. قاتل کمال به رستوران آمده و در میز بغلی آنها می نشیند. وقتی آزرا بلند می شوند تا کیک بیاورد، او پیش جانسو آمده و تظاهر میکند که او را با کسی اشتباه گرفته است، و وقتی صورت او را میییند، از رستوران می رود.
فریده خانم با سومرو تماس گرفته و قرار میگذارد تا با یکدیگر صحبت کنند. آنها به پارک می روند. فریده خانم سعی دارد سومرو را نصیحت کند. سومرو نیز از علت رفتارهایش و گذشته بد و عدم حمایت خانواده ای در کنار خودش صحبت میکند. او در انتها از فریده خانم میخواهد که به عظمی کمک کند.
در شرکت، جنک و قدیر یکدیگر را میبینند و در مورد قاتل صحبت میکنند. آنها منتظر تماس او برای قرار هستند.جنک تصمیم می‌گیرد پولی که او میخواهد را آماده کند و امیدوار است که پلیس بتواند کاری بکند. هنگامی که قدیر به اتاق می رود، ملیس با او صحبت میکند و از او میخواهد هرچه سریع تر در مورد رابطه شان به جنک بگوید. قدیر فعلا زمان را مناسب نمی‌داند.
سومرو بعد از قرار با فریده خانم، به سمت محله ای قدیمی و پایین شهر می رود. او مقابل خانه ای متروکه‌ و کوچیک نگه داشته و پیاده می شود و با افسوس و ناراحتی به آن خانه که خودش در آنجا زندگی میکرد نگاه میکند.
عظمی به شرکت می رود. به دستور جنک، از ورود او جلوگیری میشود. عظمی اصرار دارد تا به داخل برود. فریده خانم به شرکت رسیده و عظمی را با خود بالا می برد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *