خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۵۷ + زیرنویس و دوبله

Qxuyon6nJRc
جنک آزرا را به خانه می رساند. او که از آزرا ناراحت است ،حاضر نیست داخل خانه برود. آزرا نیز با ناراحتی پیاده شده و به خانه می رود. جانسو در خانه از او استقبال کرده و بابت اینکه موضوع را به جنک گفته است از او معذرت خواهی میکند. او سعی دارد آزرا را دلداری بدهد. آزرا ماجرای خریدن طلاهایش توسط سومرو را برای او تعریف میکند. جانسو از کار مادرش شرمنده می شود. آزرا از اینکه بخاطر آن مرد همه طلاهای را فروخت و پول زیادی به او داد، اما او فایل صوتی را تحویل نداد و غیب شد ناراحت است.
جنک با قدیر تماس گرفته و از او میخواهد که در مورد جنگل، اگر گزارشی به پلیس شده است به او خبر بدهد. او میگوید که در آنجا صدای تیر اندازی آمده بود و مشکوک است. قدیر قبول میکند.
سراب خانم به اتاق ملیس می رود. ملیس با ناراحتی در تختش دراز کشیده‌. او حوصله ملامت های مادرش را نیز ندارد و خسته شده است. سراب خانم از اینکه او حتی به مادرش چیزی نگفته است و رابطه اش با قدیر را پنهان کرده از ملیس دلخور است. ملیس میگوید قرار بوده که به همه در این باره بگویند و قدیر با جنک صحبت کند، اما آردا همه چیز را خراب کرد. سراب خانم ملیس را آرام کرده و قبول میکند که خودش با جنک با آرامی صحبت کند و بتواند او را راضی کند. ملیس خوشحال و امیدوار می شود.
شب در خانه جانسو مدام با برهان تماس میگیرد و او جواب نمی‌دهد. جانسو نگران می شود.
برهان در تاریکی جنگل مشغول کندن قبر است. جنک به جنگل آمده و دوباره همه جا را چک میکند. برهان پشت درخت پنهان می شود تا جنک برود. قدیر با جنک تماس گرفته و خبر میدهد که شکایت و گزارشی ثبت نشده است. جنک حین راه رفتن، روی زمین کیف پولی پیدا میکند که داخل آن عکس جوانی سومرو و کودکی جانسو است، اما جنک آنها را نمیشناسد. او کیف را برداشته و می رود. برهان سپس به کارش ادامه میدهد.
عظمی به خانه پیش سومرو می رود. سومرو در مورد آمدن و تهدید های مسعود به او میگوید. عظمی نیز میگوید زمانی که بازداشت بوده، برهان پیش او آمده و پشت سر مسعود حرف می زده است. سومرو از اینکار برهان بخاطر اینکه شناختی از مسعود ندارد متعجب شده و میگوید که برهان آدم حیله گری است.
فریده خانم به اتاق ملیس می رود و سعی دارد با او با ملایمت صحبت کرده و او را آرام کند. ملیس که نا آرام است، با نوازش موهایش و حرفهای آرامبخش فریده خانم آرام میگیرد.
در خانه، جانسو همچنان منتظر خبری از پدرش است. او و آزرا مشغول درست کردن شام هستند. کمی بعد، در می زنند. برهان با چند کیسه خرید به خانه آزرا آمده و به جانسو میگوید که گوشی اش را در کافه جا گذاشته بود‌. جانسو خیالش راحت می شود. برهان با خریدهایش مشغول درست کردن شام برای بچه ها میشود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *