خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۳۴ + زیرنویس و دوبله

در خانه هولیا، یاد کاغذی می افتد که دیشب در دست مسعود دیده بود. مسعود شب گذشته کتش را داخل آشپزخانه گذاشته بود. هولیا داخل کت را گشته و کاغذ را پیدا می کند، و در آن می خواند که پولی به سومرو داده شده و هر دو امضا کرده اند. هولیا به روی مسعود نمی آورد اما خودش با سومرو تماس گرفته و می خواهد او را ببیند.
او به کافه جدید سومرو می رود و بعد از کمی حرف زدن پیشنهاد شراکت در کافه را به او می دهد. سومرو غافلگیر شده اما در ظاهر از این پیشنهاد استقبال می کند. او با خنده به هولیا می گوید: «پس بهتر است کاغذی بیاوریم و قرارداد بنویسیم.» هولیا در جواب، کاغذ امضای سومرو و مسعود را مقابل سومرو می گذارد و می گوید: «گویا شما از قبل خودتان شریک شده اید.»
سومرو دست و پایش را گم می کند و سریع داستان سر هم می کند که این پول بابت شراکت کافه است. او در مقابل هولیا به مسعود زنگ زده و ماجرا را می گوید. مسعود مجبور می شود این داستان را برای هولیا تایید کند. هولیا که باز هم احساس می کند دروغی در کار است، تصمیم می‌گیرد مدیریت کافه را خودش به همراه سومرو در اختیار بگیرد . سومرو از اینکه پولی که برای کافه گذاشته بود به اسم شراکت هولیا و مسعود در آمده و خودش سودی نمی‌برد عصبانی است.
آردا که در مدرسه با پسری از همکلاسی ها بخاطر جیدا مشکل دارد، در زنگ تفریح آن با او درگیر شده و او را کتک می‌زند. آنها به دفتر مدرسه خوانده می شوند و جانسو به عنوان معلم آنها برای تنبیه، به آنها پروژه اجتماعی سر زدن به یتیم خانه ها و گذاشتن برنامه برای بچه های پرورشگاهی را می دهد.
آزرا در شبکه اجتماعی پیجی باز کرده و عکس مرت را گذاشته است تا شاید بتواند از این طریق او را پیدا کند.
او کم کم وسایلش را جمع کرده و آماده است تا به خانه فریده خانم برود. از این بابت دچار استرس و ناراحتی شده است.
فریده خانم به خانه رفته و در آنجا عظمی را می بیند. عظمی با او صحبت کرده و بابت اتفاقات اخیر معذرت خواهی می کند. او انتظار دارد که از کار بیکار شود اما با ناباوری می بیند که فریده خانم او را اخراج نمی کند. ولی به او می گوید: « تو را بخشیدم اما حرفهایت را باور نکردم. اگر یک بار دیگر تکرار شود ببخششی در کار نیست.»
او از عظمی می خواهد برای نهار پیش آنها بماند. سر میز نهار، خدمتکار می گوید که مهمان آمده. فریده خانم ابتدا فکر می کند که آزرا است اما وقتی دم در می روند، چندین دختر با دسته گل به همراه خانم دکتر روانشناس آمده اند که همه شان از بچگی تحت پوشش مالی فریده خانم بوده اند. همه از دیدن این صحنه زیبا متاثر می شوند.
همان زمان آزرا با یک چمدان از راه می رسد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *