خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۱۴۸ + زیرنویس و دوبله

جان و صنم برای عروسی لیلا و امره آماده می شوند. جان روی میز صنم کتابی که ایگیت به صنم داده را باز می کند. ایگیت در صفحه اول کتاب نوشته: امیدوارم این سفرمان که از یک تصادف شروع شد یک عمر ادامه داشته باشد. همیشه کنارت هستم… جان به زور به خودش مسلط می شود.

در عروسی همه زیبا و آراسته حضور دارند. هیما با دیدن ملاحت می گوید: «این غربتی ها می خواهند عروسی پسرم را خراب کنند. » صنم ناراحت می شود و می گوید: «این عروسی فقط مال پسر شما نیست. مال لیلا هم است! » ایگیت نگاهش را از صنم برنمی دارد و این موضوع جان را به شدت عصبانی می کند و با غضب نگاهی به ایگیت می اندازد. صنم متوجه نگاه آن دو می شود و پیش جان می رود. جان قضیه کتاب را تعریف می کند و صنم او را آرام می کند و می گوید: «این را همیشه به من می گوید! چون دلش می خواهد من بنویسم و با هم همکاری کنیم. » جان می گوید: «ولی تو متوجه این که او به تو نظر دارد نیستی! مگر انتشاراتی دیگری وجود ندارد؟! » صنم که از رفتار و حسادت های جان خسته شده از او جدا می شود. جان به سمت او می رود و با هم شروع به رقصیدن می کنند. بالاخره عروس و داماد هم وارد تالار می شوند. لیلا کمی مضطرب است و امره به او می گوید: «وقتی کنارم نیستی نمی توانم حتی نفس بکشم. تو نفس من هستی… » عروس و داماد هم شروع به رقص می کنند و درم و ایگیت هم با هم می رقصند.

گل به جی جی که از نگاه کردن به هیما و ایگیت مضطرب شده می گوید: «به نظرم ایگیت از درم خوشش می آید. » جی جی می گوید: «ایگیت به درم نگاه می کند ولی به آن یکی عاشقانه نگاه می کند! »

نهاد و میتات که نگران هستند نکند محبوبه و هیما با هم درگیری پیدا کنند دست آنها را می گیرند و می رقصند. بعد از بریدن کیک عروسی لیلا به مهمان ها می گوید: « موزیکی که چند لحظه بعد خواهید شنید همانی است که پدر و مادرم ۲۷ ساله پیش در عروسی خودشان با آن رقصیده اند و حالا هم من و امره می خواهیم با همان آهنگ برقصیم. » موزیک تندی پخش می شود و همه وسط می آیند و شروع به پای کوبی می کنند. محبوبه هم دست هیما را می گیرد و با هم می رقصند.

در همین هنگام دوست جان به او خبر می دهد که تحقیق کرده و فهمیده که ایگیت با هیچ انتشاراتی در آمریکا شراکت و قراردادی ندارد! جان به طرف ایگیت می رود و صنم هم به دنبالش. آنها به سالن می روند و جان به او می گوید: «تو دنبال چی هستی؟ تو که قراردادی با هیچ انتشاراتی نداری! » ایگیت به او می گوید: «نکند می خواهی در عروسی برادرت دعوا راه بیندازی. » و ایمیل مربوط به شراکتش با ناشر آمریکایی را به آنها نشان می دهد و صنم ناامیدانه به جان خیره می شود. ایگیت از تالار خارج می شود و جان از صنم عذرخواهی می کند. صنم می گوید: «تو باید از ایگیت معذرت بخواهی. » و ادامه می دهد: «امره و لیلا در یک روز تصمیم گرفتند و ازدواج کردند ولی من و تو حتی نمی توانیم با هم حرف بزنیم.. » جان می گوید: «تو حق داری. هر مشکلی هم پیش بیاید تو بهترین اتفاق زندگی من هستی.»

عروسی به پایان می رسد و نهاد دعای خیرش را نصیب آنها می کند. امره و لیلا کنار جان و صنم می نشینند و به سلامتی هم نوشیدنی می خورند.

آخر شب صنم پشت میزش می نشیند و در دفترش می نویسد: توی هرچیز تو را می بینم. اگر دنیا نابود شود هم من فقط به تو فکر می کنم…

صبح، جان، دم در خانه صنم می آید و او را با خود به خانه کوهستانی می برد. برای او میزی پر از خوردنی و نوشیدنی اماده کرده و از او می خواهد پشت میز بنشیند و داستانش را بنویسد ولی بعد از ساعتی صنم به او می گوید: «وقتی نگاهم به تو میفتد نمی توانم حواسم را جمع کنم. » او را می بوسد و می گوید: «بهتر است به انتشاراتی برویم تا تو هم با ایگیت صحبت کنی.»

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. amir گفت:

    سلام چرا تیکه تیکه میزارین؟ بعضی قسمت ها هم که کمیته قطع کرد و تو سایتای دیگه به زور میشه پیدا کرد یا اصلا پیدا نمیشه این چه وعضشه اخه
    لطفا پیگیری کنید
    Thanks
    Darzemchera wasat film video mizarin akhe?inam dorost konid mamnon misham
    Ba tashakor

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *