خلاصه داستان سریال شخصیت قسمت ۱۸ + زیرنویس و دوبله
پسر فیروز بخاطر مشکل قلبی در بیمارستان بستری است. همکار فیروز پیش او می آید و آنها در مورد مشکلات زندگی و ترک کردن همسر فیروز و بیماری پسرش صحبت میکنند.
چند نفر از افراد جمیل، سراغ مادر نورا می آیند و از او وسیله ای را که هنگام تخریب خانه از آنجا برداشته بود، میخواهند. آنها میگویند که طبق خواسته جمیل، هیچ چیزی نباید از خانه به جای بماند. مادر نورا با آنها مقابله میکند و آن ها نمیتوانند چیزی از او بگیرند.
او به خانه می رود و به شوهرش در مورد تخریب خانه طیار میگوید، به او یادآوری میکند که در هنگام حادثه، با سنگ به خانه طیار زده بود، و میگوید «سنگی را که با آن به خانه طیار زدی با خودم آوردم تا شاید عذاب وجدانت کمتر شود». شوهر او در فکر فرو می رود.
کمیسر، پیش مافوق خودش در رستوران می رود. آنها در حال درد و دل هستند، و کمیسر از اینکه دیگر از علاقه و توجه داشتن نورا دست کشیده صحبت میکند. او بخاطر پیدا نکردن قاتل، قصد دارد خودش استعفا بدهد تا نورا نیز بخاطر او بیکار نشود، اما مافوقش اجازه این کار را نمیدهد.
در همان رستوران، آگاه نیز با زنی که تازه آشنا شده بود حضور دارند. آن زن از آگاه میخواهد که با یکدیگر به سفر چند روزه بروند. اما ذهن آگاه درگیر علت و انگیزه خودکشی همسر سابق آن زن است. او میپرسد«اگر شوهرت در آن تصادف نمیمرد چه اتفاقی می افتاد؟» آن زن میگوید :« آنوقت هر روز زندگی اش را میمرد». او به آگاه میگوید که اگر با او به سفر بیاید، در مورد خودکشی شوهرش بیشتر برایش صحبت میکند. آگاه قبول میکند.
نورا تمام شب منتظر است تا کسی با شماره او تماس بگیرد و در مورد تجاوز با او صحبت کند. بالاخره زنی زنگ زده و با یکدیگر قرار میگذارند. آن زن از کامبورا به استانبول می آید و به نورا میگوید که بخاطر برملا کردن این قضیه ، شوهرش او را از خانه بیرون کرده است. او از تجاوز طیار به خودش حرف می زند و اینکه افق با فهمیدن این قضیه، بخاطر علاقه اش عصبی شده و خانه را آتش زده. نورا چندین سوال از ابهاماتش از او میپرسد و آن زن که ییلیز نام دارد، جوابش را میدهد. او که انگار برای این سوال ها آماده بوده، بی تردید و با جزییاتی دقیق همه چیز را شرح میدهد.
ییلیز صبح تصمیم میگیرد که به شهر دیگری پیش اقوامش برود. نورا از او بابت کمکش تشکر میکند. نورا ییلیز را به ترمینال می رساند. وقتی نورا میرود، ییلیز ساکش را پس گرفته و قصد خروج از ترمینال را دارد. او با تلفن صحبت میکند و میگوید که کاری که باید را انجام داده است. نورا که از دور او را زیر نظر داشته، متوجه می شود که ییلیز سوار اتوبوس نشده و به گوشه ای رفته و با مردی صحبت میکند. او میفهمد که یک جای کار میلنگد .
آگاه بالاخره موفق می شود به طریقی ، فیضا، زن آلزایمری قاضی که مقابل چشمش کشته بود، را از آسایشگاه سالمندان بیرون بیاورد. او فیضا را با خودش به سمت خانه می برد، اما وقتی میخواهد در را باز کند متوجه می شود که خانه را اشتباه آمده، و به خانه ای که قدیم با زنش در آن مستاجر بود رفته است.