خلاصه داستان سریال مانکن قسمت ۱۱ + زیرنویس و دوبله

فایل شنیداری این قسمت

ژیلا با ترس و نگرانی پسرش را از مهد کودک برمی دارد و به خانه می رود. سپس با کسی تماس می گیرد و از او می خواهد تا حداکثر سه هفته ی دیگر آنها را به آن طرف مرز رد کند. در مدتی که ژیلا در اتاق مشغول بستن ساکش است، دو نفر سینا را برمی دارند و ژیلا به طرف آنها هجوم می برد. بعد از این ماجرا ژیلا چشمانش را در یک مکان متروکه و پر از ماشین قراضه باز می کند و به محض هوشیار شدن با صدای بلند گریه می کند و در حالی که این طرف و آن طرف می دود سینا را صدا می زند. در نهایت او پسرش را داخل ماشینی، بی هوش پیدا می کند.

روز تولد کتایون است و کاوه مشغول تدارک مهمانی است. کتی با او تماس می گیرد و خود را برای این مراسم آماده می کند. از طرفی همتا که می خواهد به دیدن مادرش برود با کاوه تماس می گیرد تا او را هم در جریان این تصمیم قرار دهد. کاوه برای اینکه مشکلی پیش نیاید بهرام را همراه همتا می فرستد. بهنام هم به دستور اخگر نرگس را به رستورانی می برد تا خانه خالی شود. وقتی همتا وارد خانه می شود نرگس را صدا می کند اما متوجه می شود که مادرش در خانه نیست. در همین حال اخگر خودش را نشان می دهد و همتا با ترس سراغ مادرش را می گیرد. اخگر می گوید:« مادرت خوبه.. البته فعلا.» همتا به او التماس می کند که دست از سر آنها بردارد اما اخگر به سمت در قدم برمی دارد و می گوید:« می یای یا خودم بیارمت؟!» همتا عصبانی می شود و فریاد می زند:« بسه دیگه. دست از سرم بردار. برو بیرون از زندگیم. شنیدم می خواستی منو بفروشی… تو نه خیری نه فرشته ی نجات… من احمق بودم که باور کردم.» اخگر با خونسردی می گوید:« من عزادار برادری ام که تو نابودش کردی. یا برمی گردی و همه ی کاراتو جبران می کنی یا منم مثل تو عزیزترین کستو می گیرم. فقط یه فرقی بین من و تو هست… من با هر زخمی بلند می شم اما بعید می دونم تو بتونی کمر راست کنی.» همتا به ناچار همراه اخگر می رود و در کوچه سوار ماشین او می شود. بهرام که تازه متوجه این ماجرا شده داد و بیداد راه می اندازد و شیشه ی ماشین آنها را می شکند و همتا را سوار ماشین خودش می کند و با هم می روند. از طرفی کتایون به محض ورود به شرکت خودش را از مراسم تولدش بی خبر و شگفت زده نشان می دهد و ناباورانه از میان میهمانان عبور می کند و با ذوق و هیجان می گوید:« اصلا یادم رفته بود…آخه مگه می شه شوهر آدم انقدر لحظه به لحظه کنارش باشه. آرزو می کنم واسه خانم های مجلس یه بارم که شده عشق رو تجربه کنن.» سپس برای پز دادن به افسون کنایه می زند.

بهرام و قسمت … سریال مانکن   همتا پیش کاوه می روند و در کوچه با او ملاقات می کنند و ماجرای تله ی اخگر را تعریف می کنند. جر و بحثی بین همتا و کاوه شکل می گیرد. کتایون از پنجره آنها را می بیند و سراغشان می رود. کاوه همتا را با اسم هانیه و به عنوان نامزد بهرام معرفی می کند و کتایون آنها را به جشن تولدش می برد.

اخگر در دفتر کارش نشسته و به فکر فرو رفته است. اردشیر به او می گوید:« مادر همتا دستمونه. اگه بیاریمش اینجا، همتا بدو بدو می یاد.» اخگر می گوید:« اگه مثل تو فکر می کردم الان همه مون زندون بودیم. مهره ها تا آخر بازی باید چیزی برای از دست دادن داشته باشن. مادرش برگ آخره.»

در مهمانی، همتا که نگران مادرش است مدام به او زنگ می زند اما بهنام گوشی نرگس را خراب کرده و تماسی برقرار نمی شود. هنگام بریدن کیک، کاوه با لبخند های زورکی کنار کتایون می ایستد و همتا در گوشه ای با ناراحتی به آنها نگاه می کند وغصه می خورد. کاوه سرویس جواهری که خود کتایون برای خودش خریده را به او می دهد و کتایون سورپرایز(!) می شود و با خوشحالی رو به مهمانها می گوید:« باورتون نمی شه.. امشب بهترین شب زندگیم شد. همه ی اینا رو مدیون یه نفرم. می خوام یه چیزی رو تو همین جمع اعتراف کنم. کاوه عاشق بودن رو به من یاد داد.» سپس از کاوه می خواهد که گردنبند را گردنش بیندازد. کاوه با تردید و بعد از کمی مکث وقتی که می خواهد این کار را بکند، صدایی شبیه افتادن یا از حال رفتن شخصی توجه همه را جلب می کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *