خلاصه داستان سریال کلاغ قسمت ۳۷ + زیرنویس و دوبله
۹۳LM51uXQV8
کوزگون دیلا را در آغوش گرفته و با عجله وارد بیمارستان میشود. او به دکترها التماس میکند که دیلا را نجات دهند. دکتر از او میپرسد که چه نسبتی با بیمار دارد. کوزگون میگوید : « من شوهرشم، اون دوست دوران بچگیمه، اون همه چیز منه» دیلا را به اتاق عمل میبرند و کوزگون در راهرو با بی قراری قدم میزند. علی نیز صدا را به بیمارستان آورده، تیری به پای صدا اصابت کرده که خراش ایجاد کرده است. پای او در اتاق اورژانس رسیدگی و پانسمان میشود.
کوزگون با حال بد بیرون میرود تا هوا بخورد. او از ترس مردن دیلا، رنگ از رخش باخته. قمری سر میرسد و به برادرش دلداری میدهد. کوزگون میگوید: « دیدی چطوری برای نجات من جلوی تیر پرید؟ نباید اینکارو میکرد. کاش من تیر میخوردم. من خیلی بهش بدی کردم اما بدون لحظه ای فکر کردن، خودشو سپر من کرد» قمری دلیل اینها را عشق میداند. کوزگون با بغض میگوید: « منو دوست نداشته باشه، مواظب خودش باشه» آنها برای خبر گرفتن به سمت اتاق عمل میروند. یکی از پرستارها وسایل دیلا از جمله حلقه، ساعت و گوشواره را به کوزگون تحویل میدهد. کوزگون بیشتر ناراحت میشود و اشک میریزد. علی با دیدن حال او جلو میآید و میپرسد : « واقعا انقدر خواهرمو دوست داری؟» کوزگون از شدت ناراحتی حرفی نمیزند و یک گوشه مینشیند.
.
شرمین به بورا زنگ میزند اما گوشی خاموش است. شرمین پیغام میگذارد که انتظار نداشته بورا همچین کاری کند. او خیال میکرده بورا فقط قصد ترساندن کوزگون را داشته اما این نقشه واقعی بوده. بورا که عصبانی ست در جنگل سر افرادش فریاد میزند: « مگه نگفته بودم یه تار مو از دیلا کم نمیشه؟» یکی از افراد توضیح میدهد که کوزگون را نشانه گرفته بود اما دیلا جلو پریده و تیر خورده. بورا که به شدت عصبانی ست همه افرادش را میکشد. او با شرمین تماس میگیرد تا از حال دیلا باخبر شود. شرمین میگوید که دیلا همچنان در اتاق عمل است.
بورا به رستورانی میرود و سر میزی مینشیند که از قبل هماهنگ شده. تلفنی که روی میز از زنگ میخورد و بورا جواب میدهد. شخصی که تغییر صدا داده تا شناسایی نشود صحبت میکند. او ظاهرا یکی از دشمنان بهرام آدی وار است که با کمک بورا میخواهد او را نابود کند.
.
جهان و کوزگون تلفنی صحبت میکنند. جهان میگوید که ندیم براثر سکته قلبی درگذشته است.
صابونی از طرف درویش به دست کوزگون میرسد. او به سرویس بهداشتی میرود و درویش میآید و میگوید : « این کار بهرام نبوده. کار یه نفر دیگه ست. کنار دیلا بمون و مواظبش باش»
صدا در اتاق تنها مانده زیرا همگی سراغ دیلا رفته اند. او حتی نمیتواند به تنهایی آب بنوشد. ناگهان کارتال سر میرسد و با دیدن صدا به او کمک میکند. صدا نگران دیلا است و میگوید که هیچکس به او خبری نیاورده. کارتال قول میدهد سریعا خبری از دیلا بگیرد. مریم به دیدن پسرش میرود و یاد دوران کودکی کوزگون و دیلا می افتد، زمانی که دیلا لوزه اش را عمل کرده بود و کوزگون همین گونه آشفته بود و تب کرده بود. مریم میگوید: « تو و دیلا یجور دیگه ای قلب هاتون بهم وصله. از بچگی تون تا الان همینطور بوده. ولی این عشق خطرناکه»
دیلا از اتاق عمل بیرون میآید. کوزگون مدام دیلا را صدا میزند اما او بیهوش است و به بخش منتقل میشود. دکتر میگوید که فقط یک نفر اجازه دارد شب را کنار دیلا بماند. کوزگون سریعا داوطلب میشود و علی به تصمیم او احترام میگذارد. در اتاق کوزگون کنار تخت دیلا مینشیند و میگوید: « میدونی چقدر منو ترسوندی، من انتقام خونی که ازت ریخته شده رو میگیرم» کوزگون حلقه دیلا را که نام کوزگون بر رویش حک شده به دست دیلا میاندازد. خبر تیراندازی در خانه رأفت بیلگین و زخمی شدن دیلا در اخبار پخش میشود و رأفت در زندان خبر را میبیند. او وحشت زده میشود و از تلفن زندان با علی تماس میگیرد تا حال دیلا را بپرسد. علی میگوید که حال دیلا خوب است و تا چند ساعت دیگر بهوش می آید. علی به کارتال میگوید که صدا را به خانه برساند. صدا در تاکسی با کارتال درد و دل میکند زیرا هیچکس نگرانش نشده و به او زنگ نزده. کارتال او را دلداری میدهد و تا دم خانه پایین پله ها همراهی اش میکند. صدا میگوید : « خیلی خوبه که هستی»