خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 315
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 315 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
زلیخا به جلسه انجمن می رود و در آنجا همه از او میخواهند که رییس بشود و این قضیه تایید می شود. بهیجه با خونسردی میگوید که آنها قرار است به زودی از آنجا بروند. شرمین میگوید که تکین نمیگذارد نوه اش از او دور بشود. بهیجه با حرص میگوید که به تکین ربطی ندارد و او وقتی که ایلماز را پسری قانونی خود نکرد، حق اظهار نظر ندارد. زلیخا میگوید که همه چیز قانونی نیست و بعضی چیزها به قلب و احساس انسان ارتباط دارد. بهیجه با خونسردی میگوید که این چیزها برای او اهمیتی ندارند.
شب در خانه نظیره در حال چیدن میز شام است که بهیجه شروع به ایراد گرفتن و بد حرف زدن با او میکند. نظیره عصبی شده و با او بحث میکند. مژگان پایین آمده و نظیره به او میگوید که عمه او زن بد طینتی است که از زمانی که آمده مژگان را نیز مسموم کرده و روی او تأثیر گذاشته است. بهیجه دوباره شروع به توهین به نظیره میکند. همان لحظه تکین سر می رسد. نظیره به او میگوید که دیگر در آن خانه نمیماند. تکین متعجب شده و میگوید که باید حرف بزنند، اما نظیره قبول نمیکند و میگوید که خسته شده است. او همچنین میگوید که بهیجه میخواهد مژگان و کرمعلی را به استانبول ببرد. تکین شوکه شده و در مورد صحت این خبر سوال میکند. بهیجه تایید میکند و مژگان نیز تخت تاثیر بهیجه تایید میکند و میگوید که او دیگر دلیلی برای ماندن در چکوراوا ندارد. بهیجه خطاب به تکین میگوید که کرمعلی نوه او نیست و چون ایلماز را به صورت قانونی پسر خودش نکرده بود، حقی روی کرمعلی و آنها ندارد. تکین به شدن عصبانی شده و از آنها میخواهد که همین حالا از آنجا بروند. مژگان سعی دارد آنها را آرام کند، اما بهیجه به زور به مژگان میگوید که باید همین امشب بروند. آنها لوازم خود را جمع کرده و مژگان کرمعلی را پیش تکین می آورد تا با او خداحافظی کند. بعد از رفتن مژگان و بهیجه، تکین که نظیره را راضی به ماندن کرده، با او صحبت و درد و دل کرده و گریه میکند.
مژگان و بهیجه به طور موقت به مرسین می روند و در یک هتل گرانقیمت مستقر می شوند تا تکلیف میراث ایلماز مشخص بشود. به محض رسیدن، بهیجه سریع با وکیل تماس گرفته و از او لیست دارایی های ایلماز را میخواهد.
چند روز بعد، وکیل به هتل می آید. بهیجه خوشحال است و تصور میکند که آنها خیلی پولدار هستند و مبلغ خیلی زیادی از ایلماز به ارث مانده است. وکیل اعلام میکند که فقط هشتاد هزار لیره به آنها می رسد که شامل عمارت کوچک می شود و غیر از آن ایلماز هیچ دارایی ندارد و قبل از مرگش همه اموالش را فروخته است. بهیجه شوکه و عصبانی می شود.
داخل شهر، دمیر امید را میبیند و امید به او میگوید که دوست دارد یک نفر که وارد است چکوراوا را به او نشان بدهد و با شهر آشنا بشود.دمیر میگوید که در اسرع وقت این کار را میکند.
امید به سمت دفتر فکرت می رود. فکرت که گویا منتظر او بوده، در را باز میکند. آنها از اینکه سعی کرده بودند به روی خود نیاورند که یکدیگر را می شناسند حرف می زنند و میگویند که کار سختی بوده است. سپس یکدیگر را می بوسند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 315 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 316 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.
خوب بود