خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 333
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 333 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
یکی از آشنایان مژگان سر خاک می آید و تسلیت میگوید. مژگان سراغ بقیه را میگیرد و او برای نیامدن هر کدام بهانه ای می آورد. هنگامی که مژگان سر خاک می رود، آن زن کیف مژگان را نگه میدارد و پنهانی داخل آن روزنامه میگذارد. دمیر در کلوپ شهر جلسه مطبوعاتی میگذارد و همه خبرنگاران جمع می شوند. او در مورد پیدا شدن قاتل هولیا صحبت میکند و در انتها از زلیخا به عنوان کسی که دست از تلاش برنداشته و قاتل را پیدا کرده است تشکر میکند. امید از دو به آنها نگاه میکند. زلیخا و دمیر به شرکت می روند. دمیر روی میز خوب یک جعبه هدیه که داخل آن دکمه سر آستین است میبیند و متعجب می شود. زلیخا نیز کنجکاو می شود. منشی دمیر میگوید که یکی از آشنایان، آقا غضنفر آن را برای دمیر فرستاده است. دمیر متوجه می شود که او دروغ میگوید و آن را امید فرستاده است. شب مژگان و فکرت به هتل می روند. فکرت به مژگان اصرار میکند که باید غذا بخورند. آنها غذا سفارش می دهند. سر میز شام مژگان به فکرت میگوید که او میخواهد در استانبول بماند زیرا روی زندگی در چکوراوا را ندارد و همه به او به چشم برادرزاده قاتل نگاه میکنند.فکرت سعی دارد او را متقاعد کند که چنین چیزی نیست و تکین اجازه نمیدهد کسی او را اذیت کند. هنگامی که مژگان کیفش را باز میکند، روزنامه را دیده و خبر قاتل بودن بهیجه را در صفحه اول روزنامه میبیند. او متوجه می شود که آن زن به عمد نامه را داخل کیف او گذاشته است تا مژگان را متوجه کند که همه خبر دارند. مژگان تازه میفهمد که چرا هیچکس به تشییع جنازه نیامده بود و با گریه و درماندگی به فکرت میگوید که او حتی در استانبول نیز نمیتواند بماند و خبر قاتل بودن بهیجه در همه جا پخش شده است. فکرت او را دلداری میدهد و میگوید که او باید به چکوراوا برگردد و فکرت نمیتواند جدا از این مسأله، از مژگان دور باشد. امید در خانه نشسته و به خاطراتش با دمیر فکر میکند و لبخند می زند. صبح روز بعد، زلیخا سودا را به اصرار به بیمارستان می برد، زیرا قلب او کمی درد میکند. سودا میگوید که احتیاج به دکتر نیست اما زلیخا میگوید که باید جدی بگیرد. در بیمارستان، امید آنها را میبیند و میگوید که خودش سودا را معاینه میکند. او میگوید که چیز خاصی نیست و به سودا دارو میدهد. زلیخا از امید تشکر کرده و میگوید که در این مدت فرصت نشده است او را به خانه دعوت کند و از او میخواهد که شب به خانه آنها برود. امید به ناچار قبول میکند. مژگان و فکرت به چوکوروا برمیگردند. تکین از مژگان میخواهد که با هم صحبت کنند. سپس دوباره به او تاکید میکند که نباید خودش را مقصر بداند. مژگان میگوید که او عمه اش را به آنجا آورده و بهیجه مسبب مرگ هولیا شده و او نمیتواند این قضیه را هضم کند و از تکین نیز خجالت میکشد. تکین به او میگوید که جای دختر اوست و کسی حق ناراحت کردن او را ندارد و باید مثل سابق سربلند زندگی کند. فکرت به آرایشگاه می رود. آرایشگر حین کار در مورد دستگیری قاتل هولیا صحبت کرده و سپس شروع به تعریف از دمیر میکند و او را مانند پدرش عدنان، مردی خوب و دلیر میداند. فکرت با شنیدن این حرفها عصبی می شود ولی خودش را کنترل میکند.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 333 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 334 مراجعه فرمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم :دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.