خلاصه داستان سریال کلاغ قسمت ۲۶ + زیرنویس و دوبله
مریم و کارتال سر میز شام نشسته اند. مریم به حرف های درویش فکر میکند. او به پسرش میگوید که امیدوار است روزی کوزگون به جمع خانواده بازگردد و باهم شام بخورند. همچنین میگوید که باید تا آن زمان از کوزگون فاصله بگیرند. کارتال که از برادرش بخاطر آتش زدن مغازه کینه به دل دارد، از سر میز بلند میشود و میرود. فسون میز غذا را آماده میکند و کوزگون با لذت بشقاب غذا را تمام میکند. او میگوید : « خیلی خوشمزه شده. چند ساله که غذای اینجوری نخورده بودم. مثل دستپخت مامانمه» ناگهان متوجه میشود که این غذا را مریم برایشان فرستاده است. او دیگر ادامه نمیدهد و میز را ترک میکند.
دیلا به دیدن پدرش میرود. رأفت در بازداشتگاه زندانی است و فقط ده دقیقه اجازه ملاقات دارد. دیلا دستان پدرش را میگیرد و به یاد دوران کودکی اش میافتد. مادرش مریض و بدحال در رختخواب خوابیده بود. او دست بچه ها و شوهرش(رأفت) را گرفته است و میگوید : « بعد از من این دستها همیشه باید کنار هم باشن.» دیلا آن روز هارا به یاد دارد که مادرش به علت بیماری از دنیا رفت. رأفت میگوید : « توی دادگاه هر اتفاقی که بیوفته، بعد از من، تو باید از خواهر و برادرت مراقبت کنی. به لندن برنگرد و پیش خانواده ات باش.» دیلا به پدرش قول میدهد که این وضعیت زیاد طول نمیکشد و او را تبرئه خواهد کرد.
پس از برگشتن دیلا به خانه، شرمین با تیکه و کنایه دیلا را ناراحت میکند. شرمین میگوید که دیلا فقط از راننده اش حمایت میکند و آدم های این خانه برایش بی اهمیت اند. پس بهتر است خانه را ترک کند. دیلا میگوید : « اون آدم راننده نیست. اون کوزگونه. و من همیشه از عزیزام حمایت میکنم. آدم های این خونه از جون و خون منن. ولی تو فقط همسر بابامی و مادر خواهرم. تو از من نیستی. با من وارد جنک نشو وگرنه میبازی»
کوزگون یک ساک پر از اسکناس برمیدارد و سراغ درویش میرود. با این پول ها سراغ آدمی میگردد که حرفه ای باشد و کار قاتل پدرش (یوسف) را تمام کند. کوزگون میداند که رأفت با خیانت اش باعث زندانی شدن پدرش شده و بهرام آدی وار پدرش را در زندان کشته است. دوریش اخطار میدهد که اگر با بهرام در بیفتد ممکن است کشته شود. کوزگون میگوید : « من از هیچکس نمیترسم. فکر اونجاشم کردم. من به این آدم ها نزدیک میشم و باهاشون سر یه میز میشینم. از طرفی رأفت سعی داره گناهشو گردن راننده ها بندازه و آزاد بشه. من با خانواده راننده ها صحبت میکنم و نقشه هاشونو خراب میکنم.»
بورا به علی میگوید که همچنان نتوانسته شخص خیانت کار را پیدا کند. بورا فکری دارد که مدارکی که پیدا کرده، به بهرام برساند تا کوزگون را نابود کند. بورا به دیدن دیلا میرود. دیلا نمیخواهد با هیچکس صحبت کند. او به بورا در مورد دستگیری رأفت شک دارد. بورا میگوید که هیچوقت کاری نمیکند که باعث شود دیلا را از دست بدهد. و آن را ثابت خواهد کرد.
کوزگون صد و سی هزارلیر در پاکت را به کارتال میدهد تا بدهی هایش را پرداخت کند. کارتال پول را پس میدهد و سعی دارد کوزگون را بیرون کند. اما کوزگون مصمم و با جدیت پول را روی میز میگذارد. او میگوید سوتفاهم پیش آمده و در زمان آتش سوزی مغازه نمیدانست که کارتال در مغازه است. کوزگون همچنین میگوید که هیچوقت به آدم بیگناه صدمه نمیزند. در محل کار قمری، خبر می آید که شخصی دفتر روزنامه را خریده است و از این پس مدیر جدید خواهند داشت. شرمین داغستانی بیلگین به عنوان رئیس جدید، وارد دفتر میشود. قمری با دیدن او تعجب میکند.
دیلا تمام روز با وکیل های راننده ها صحبت کرده است. او که خسته شده، زیر درخت همیشگی نشسته و تکیه داده است. کوزگون به وسیله افرادش از خلوت دیلا باخبر شده. او به سراغ دیلا میرود و میگوید که دیگر دیروقت شده و ماندن خطرناک است. او که میداند دیلا میخواهد تنها باشد او را تنها میگذارد. اما از دور مراقب اش است. دیلا به یاد کودکی که با کوزگون آنجا مینشستند می افتد. آنها شمع روشن میکردند و برای پدرهایشان دعا میکردند…
مریم به اتاق کارتال میرود و پول زیادی که دست کارتال است را میبیند. او پسرش را بازخواست میکند تا ببیند این پول از کجا آمده است. کارتال توضیح میدهد: « کوزگون این پول رو داده. بهای آتیش زدن مغازه است. باید پول بیمه رو میدادم وگرنه این خونه رو ازمون میگرفتن. به شما هم نگفتم تا ناراحت نشید» مریم پول هارا برمیدارد و به حیاط میرود. آنها را آتش میزند و میگوید : « حاضرم سقف بالای سرم نباشه اما این پول های کثیف به خونم نیاد.» کارتال از سوختن پولها ناله میکند.