خلاصه داستان سریال ترکی کلاغ قسمت ۷۰ + زیرنویس فارسی

نسه با دیدن خبر دیلا و کوزگون می‌فهمد که کار شرمین بوده و به دفتر او می‌رود. او می‌داند که شرمین نمیخواهد دیلا و فرمان ازدواج کنند. او به شرمین می‌گوید که هدفشان یکی است و هردو مخالف این ازدواج هستند.
قمری رفت و آمد نسه را در دفتر میبیند و مشکوک می‌شود.
کوزگون به ملاقات کارتال می‌رود و کارتال از آمدن فرمان و پیشنهادش می‌گوید. کوزگون ناراحت می‌شود و به برادرش میسپارد که اصلا قبول نکند زیرا فرمان دشمن اوست و حتما نقشه ای دارد. اگر کارتال پیشنهاد فرمان را قبول نکند، در دادگاه چندین سال دیگر به حبس محکوم می‌شود. کوزگون قول می‌دهد که مدرکی برای آزادی کارتال پیدا کند. کارتال به یاد می‌آورد که فرمان به او یک گوشی داده بود که تا شب خبر بدهد.
کوزگون و وکیل اش یکسال است که تلاش می‌کنند کارتال را از زندان بیرون بیاورند اما نتوانسته اند. او می‌خواهد بداند فرمان چه مدرکی در دست دارد.
فرمان در حال باغبانی و رسیدگی به گل های رز است که دیلا می‌آید. او می‌گوید که امروز به دیدن کوزگون رفته تا دست از سر زندگی شان بردارد ولی او قبول نکرده است. فرمان در این مورد حرفی نمی‌زند و به گلها می‌رسد. دیلا علاقه چندانی به گلها ندارد اما فرمان خاطره تلخی دارد و با یادآوری آن ناراحت می‌شود. او به دیلا توضیح می‌دهد که مادرش همیشه گل های رز پرورش میداده. یک روز افرادی به خانه شان حمله میکنند و خانواده فرمان را تیرباران میکنند. فرمان آن روز به خانه همسایه فرار کرده و زنده مانده بود. او سر جنازه مادرش رفته و گردنبند اش را برمیدارد. آن گردنبند از آینه تشکیل شده و راز آینه دیدن معشوق است. درست حرفی که یوسف به کوزگون نیز زده بود. فرمان پس از تعریف خاطره ی تلخ اش، گردنبند مادرش را به دیلا می‌دهد و می‌گوید: « من دیگه عشقم رو کنارم دارم. به این آینه احتیاجی ندارم. دیلا این هدیه را بسیار ارزشمند می‌داند اما به اینه نگاه نمی‌کند زیرا می‌ترسد کوزگون را در آن ببیند.

کوزگون به شرکت فرمان رفته اما فرمان آنجا نیست. کوزگون علی را میبنید و دست به یقه می‌شود. او از علی می‌پرسد که فرمان درمورد کارتال چه چیزی در دست دارد. علی نمی‌داند فرمان چه دارد اما از اذیت شدن کوزگون لذت می‌برد.
گونش در اتاقش دنبال لباسی مناسب برای شب نشینی در خانه کوزگون می‌گردد زیرا مریم او را برای شام دعوت کرده است. دیلا متوجه می‌شود که گونش با کسی قرار شام دارد و او را سوال پیج می‌کند. گونش در این مورد حرفی نمی‌زند و دنبال لباس ساده ای می‌گردد. دیلا می‌فهمد که گونش عاشق مردی شده و دستپاچه است.
آن شب دیلا، نسه و فرمان سر میز شام هستند که گونش با یک تیپ بد و ارزان آماده بیرون رفتن شده است. مادرش و دیلا ازاینکارش تعجب می‌کنند. ناگهان خبر میرسد که کوزگون به دیدن فرمان امده و گونش استرس می‌گیرد و سریع میرود. دیلا به او شک می‌کند و دنبالش می‌کند.
فرمان به گوشی ای که به کارتال داده بود زنگ میزند تا حرفهایش با کوزگون را بشنود. کوزگون می‌آید و به فرمان می‌گوید که از خانواده اش دور باشد. فرمان پیشنهادی به کوزگون می‌دهد: « اگه همین الان از شراکت کنار بکشی، راه آزادی کارتال رو بهت میدم. محله یا کارتال؟ کوزگون این پیشنهاد را رد میکند. او می‌گوید نه محله و نه کارتال را رها نخواهد کرد. کارتال از اینکه برادرش پیشنهاد آزادی را قبول نکرد، ناراحت می‌شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *