خلاصه داستان سریال بوی باران قسمت ۴۸ + زیرنویس و دوبله

رستگار برای بازجویی آرمان و شهاب آنها را روبروی هم می نشاند. شهاب همه ی پولشویی ها را گردن آرمان می اندازد و خود را به بی خبری می زند. آرمان وقتی حرف های او را می شنود متعجب و عصبانی می شود و لابه لای جواب هایی که به شهاب می دهد ماجرای مهندس و دلارها را لو می دهد. بعد از اینکه آنها مدتی باهم کشمکش می کنند رستگار به خاطر حرف هایی که آرمان زده از او تشکر می کند.

سیمین و سیاوش پشت درهای اتاق بازجویی با نگرانی نشسته اند که یک دفعه خانم زارع از راه می رسد و درباره ی پرونده ی اول شهاب که بسته شده بود به سیمین متلک می اندازد و سپس در اتاق بازجویی را باز می کند و در حالی که به شهاب نگاه می کند می گوید: «شهرزاد جان بیا عزیزم. » شهرزاد هم می آید و با پوزخندی شهاب را نگاه می کند. رستگار بابت کار غیر حرفه ای زارع عصبی می شود و خانم زارع با شیطنت از او بابت این کارش معذرت خواهی می کند و می گوید: «ببخشید! چون جلسه تون خیلی مهم بود. متهمتون هم که اعدامیه. » شهاب بعد از شنیدن این حرف بسیار آشفته می شود.

سیاوش و سیمین بعد ازاین بازجویی وضعیت پرونده ی شهاب را از رستگار می پرسند. رستگار می گوید: «نمی خوام توی دلتون رو خالی کنم. اما جرمش خیلی سنگینه. در قدم اول باید براش وکیل بگیرید. و اگر از خراب کاری های دیگه اش خبر دارید به من بگید. » در ادامه سیمین سراغ خانم زارع می رود و از او می خواهد که وکالت شهاب را برعهده بگیرد. اما زارع قبول نمی کند.

پیمان با مادرش تماس می گیرد تا او را از نگرانی دربیاورد. و می گوید که برای کاری به شهرستان رفته است. فرشته که مکالمه ی آنها را می شنود یاد مادر خودش می افتد و گریه می کند. پیمان به او می گوید: «الان ازت می خوام به هیچی فکر نکنی. هرچند تو هیچ وقت منو جدی نگرفتی. اما تو با من بمون من خودم همه کست می شم. قول می دم هیچ وقت تنهات نذارم. » بعد از مدتی حرف زدن پیمان قول یک زندگی بهتر را به فرشته می دهد و می گوید که می توانند از آنجا بروند و باهم در یک گوشه از دنیا زندگی کنند. پیمان برای اینکه توضیح دهد پول این کار را از کجا می آورد مجبور می شود که بگوید چمدان دست خودش است. فرشته می گوید: «باید از همون اول حدس می زدم. تنها کسی که می دونست جاساز من کجاست تو بودی. بعد از دعوای جلوی آرایشگاه رفتی و با برداشتن چمدون انتقامتو گرفتی. »

سیمین که به خاطر شهاب خیلی ناراحت است و خود را هم مقصر می داند به سیاوش می گوید: «این بچه براساس اعتمادش به مادرمهربانش داره میره پای چوبه ی دار. بحث اعدام وسطه. » سیاوش می گوید که هنوز حکمی صادر نشده. سیمین می گوید: «من نمی تونم خودم رو بی تقصیر بدونم. من با حسم به خاطر شهاب می جنگم. من به خاطر اون هرچیزی که دارم رو می ذارم تا نجاتش بدم. » آنها وقتی به خانه می روند متوجه می شوند که شادی تشنج کرده. او را به بیمارستان می رسانند و دکتر به آنها توضیح می دهد: «تشنج برای شادی طبیعیه. اون قبلا تو مرکز استرس و هیجان خونه رو نداشته. » سیاوش می گوید: «یعنی با آوردنش به خونه زندگیشو خراب کردم. » دکتر ادامه می دهد: «من به عنوان پزشک می گم که تصمیمتون درست بوده. قبلا دو کلمه به زور صحبت می کرد اما الان خوش سر و زبون شده. وقتی سراغتون رو می گیره یعنی پدر و مادر براش معنی داره. »

از طرفی خانواده ی آقا مصطفی به خانه ی جدید اسباب کشی می کنند و نغمه و منیژه بابت این موضوع خیلی خوشحال هستند.

پیمان و فرشته به مسافرخانه ای می روند و فرشته به خاطر زحمات پیمان از او تشکر می کند. پیمان از آنجا بیرون می رود و یک مقدار از دلارها را از توی چمدانی که قایم کرده بیرون می آورد و خرید می کند. وقتی به مسافرخانه برمی گردد متوجه می شود که فرشته رفته است و این موضوع باعث عصبانیت زیاد او می شود.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. سارا گفت:

    ضر نزنید راجب حمیرا و مهستی و هایده اگه خوب چشم و گوشتون رو باز کنید میبینید که چقد تث دل مردم جا دارن موسیقی به دل باید بشینه و خوب نشسته شماها از حسادت بترکید که دست از سر مردشونم بر نمیدلریت خاعنین به ایران و ایرانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *