خلاصه داستان سریال بوی باران قسمت ۵۸ + زیرنویس و دوبله

رستگار و سرگرد به شرکت خیریه ی عموی سهیل می روند و از طریق گفت و گو با کارکنان آنجا متوجه می شوند که آن شرکت ۲۵۰۰ نفر از مردم محروم  و بی بضاعت را تحت پوشش خود دارد. رستگار از سرگرد می خواهد که به آن مناطق محروم برود و با مردم در مورد کمک های شرکت گفت و گو کند.

سیاوش در خانه آشپزی می کند تا سیمین را خوشحال کند. او همه ی تلاشش را می کند تا شب خوبی را برای سیمین بسازد و کمی حال و هوای او را عوض کند. صبح روز بعد آنها باهم به ملاقات پسرشان می روند. شهاب بعد از دیدن آنها و باخبر شدن از مرگ شادی حسابی گریه می کند و می گوید: «اون طفل معصوم رو به کشتن دادین! من رو هم با پاپوش فرستادین زندان. » سیمین و سیاوش به او اطمینان می دهند که تمام تلاششان را برای آزادی او می کنند و همیشه با او همراه خواهند بود. اما شهاب به آنها اعتراض می کند و می گوید که هیچ وقت برای او پدر و مادر خوبی نبوده اند. او از آنها می خواهد که دیگر ادای آدم های خوب و دلسوز را درنیاورند. حرف های تلخ شهاب، سیمین را هم به گریه می اندازد.

موقع برگشتن به خانه، سیاوش سعی می کند که حرف های شهاب را از دل سیمین دربیاورد. اما سیمین به او می گوید: «باید یه چیزی بهت بگم. نمی خوام دیگه اینجا باشی! دست خودم نیست اما اون گذشته رو نمی تونم تحمل کنم. ما نتونستیم برای بچه هامون شرایطی رو فراهم کنیم که مزه ی زندگی رو بچشن. وکیلم باهات تماس می گیره. » سیاوش با اینکه ناراحت شده است، جوابی نمی دهد و سکوت می کند.

پیمان از طریق ترانه متوجه می شود که بازپرس به اتفاقتی که در کارخانه می افتد شک کرده است. او که بابت این ماجرا ترسیده، با مرجان قرار می گذارد و نگرانی اش را به او می گوید. مرجان با خونسردی توضیح می دهد: «اگه اتفاقی هم بیفته چیزی برای گیر دادن به تو وجود نداره. تو فقط یه سرکارگر ساده ای. » در ادامه او به پیمان می گوید که به زودی دستور جدیدی به او خواهد داد.

سرگرد بعد از تحقیقاتی که در مناطق محروم کرده به رستگار خبر می دهد که طبق آمار از آن ۲۵۰۰ نفر، هزار نفرشان مرده اند. اما این موضوع هیچ جا ثبت نشده است و همچنان به حساب مرده ها پول خیلی زیادی واریز می شود. رستگار می گوید: «اینجوری می تونستن پول مواد مخدر رو بشورن. » او که به کارخانه مشکوک شده حکم تفتیش آنجا را می گیرد.

از طرفی سیاوش به خواسته ی وکیل سیمین به دفتر او می رود و با دادن وکالت به آن وکیل، سعی می کند هرطور که خود سیمین دوست دارد کارهای طلاق پیش برود.

وقتی سیاوش به کارخانه برمی گردد ماموران او و همه ی کراگران را دستگیر می کنند. در اتاق بازجویی، رستگار سیاوش را به  ادامه دادن راه پسرش و پولشویی متهم می کند و می گوید: «مدارک نشون می ده که شما از کسی که مرده پول گرفتین و از مکانی که اصلا وجود نداره مواد اولیه رو خریدین. » سیاوش با شنیدن این حرف ها خیلی تعجب می کند. بعد از بازجویی همه، رستگار کارگرها را مرخص می کند اما به پیمان می گوید که از شهر خارج نشود و تلفنش در دسترس باشد زیرا ممکن است بازهم  از او سوال هایی بپرسند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *