خلاصه داستان سریال ترکی آموزگار (معلم) قسمت 8

در این مطلب خلاصه قسمت 8 سریال آموزگار را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال آموزگار قسمت 12

سریال آموزگار قسمت 8

پدر زینب بعد از حرف های دخترش به فرمانده متین زنگ می زند و می گوید زینب ادعا می کند به یاد آورده که عاکف او را با ماشین زیر گرفته است. متین می گوید: «یادت بیار عاکف اون روز چیا گفت. » و هردو به یاد می آورند روزی را که زینب با یکی از معلم های مدرسه که تهدیدش کرده بود درگیر می شود و از مدرسه بیرون می رود و با ترس بع عاکف زنگ می زند تا با هم به کلانتری بروند اما همان موقع ماشینی به سمت او رفته و با او برخورد می کند.

دانش اموزان فریاد می زنند کسی که ویدیو را منتشر کرده خودش را معرفی بکند و آنها را از این استرس نجات بدهد اما کسی حاضر به اعتراف نمی شود. چتین سراغ نیل می رود و می پرسد: «نیل راستشو بگو. کار تو نبوده؟ » نیل گریه می کند و قسم می خورد که کار او نبوده. چتین می گوید: «پس تو چرا همیشه نسبت به رویا حسودی میکردی؟ » نیل گریه می کند و به او خیره می شود و بعد می گوید: «به خاطر این که همیشه نفر دوم بودم نبود. به خاطر تو بود.

تو هیچ وقت منو ندیدی. به خاطر رویا. اما اون همیشه تورو مثل دوستش دوست داشت. اما قسم میخورم که من همچین کاری نکردم… » چتین به یاد می آورد روزی را که چند پسر مزاحم رویا شده بودند و او برای کمک به او جلو رفته بود، اما یکی از پسرها چاقو را درون زانوی او فرو کرده و باعث شده بود که او دیگر نتواند به مسابقه و دویدن ادامه بدهد.
ماهیر از طرف کمیسر ییلماز به دیدن زینب می رود و گوشی اش را به او پس می دهد. زینب وقتی می فهمد او پلیس است می گوید کسی که عمدا به او زد عاکف اردم بوده. ماهیر جا می خورد و از زینب خواهش می کند تا به عاکف زنگ بزند. زینب هم همین کار را می کند و عاکف با شنیدن صدای او هیجان زده می شود اما زینب با نفرت می گوید: «تو آدم بدی هستی! »

همان موقع پدر زینب از راه می رسد و با عصبانیت به ماهیر می گوید که دخترش حالش خوب نیست و این کار او سواستفاده از زینب است. بعد هم زینب را به اتاق می برد. عاکف آشفته شده و از پدر زینب می خواهد تا هرچه زودتر بتواند با زینب صحبت بکند. پدر زینب به او قول می دهد به محض این که به خانه برگردند با او تماس خواهد گرفت
نیل در دستشویی گریه می کند و موسیم که صدای او را شنیده با عصبانیت رو به او می گوید: «اگه تو کاری نکردی چرا گریه میکنی؟ زود باش بگو کار کی بوده؟! » نیل گریه می کند و به آرامی می گوید:« شاید چتین باشه. اون رویا رو دوست داشت اما رویا همچین حسی بهش نداشت. » موسیم این را که می فهمد به گیزم هم این را می گوید. سلین از پشت در حرف های آنها را می شنود و با عصبانیت به کلاس برگشته و رو به چتین می گوید: «اینا میگن کار تو بوده! چون تو عاشق رویا بودی! » چتین عصبی شده و به نیل چشم می دوزد و می گوید: «تو بهشون گفتی؟ » نیل خجالت زده به او نگاه می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال آموزگار قسمت 8 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال آموزگار قسمت 9  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *