خلاصه داستان سریال ترکی بچه قسمت 12

همراهان گرامی در این بخش خلاصه قسمت 12 سریال بچه را برایتان اماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال بچه قسمت 12

علی کمال و مراد به رستوران رفته و در حال صحبت در مورد مسائل اخیر هستند.

علی کمال معتقد است که این وسط چیزی مشکوک است و رفتار آسیه در مورد آکچا طبیعی نیست.

در خانه، آسیه سریع دکتر خبر کرده و از رفتار خونسرد شعله نسبت به مریض شدن افه، عصبی می شود.

وقتی حال افه بهتر می شود، شعله تاب نیاورده و در حیاط با آسیه دعوا میکند.

او میگوید که دیگر این وضعیت را تحمل نمی‌کند .

همان لحظه، علی کمال و مراد به خانه می رسند.

شعله به عمد مقابل آنها میگوید که آسیه، آکچا را تحویل حسن داده و معلوم نیست که حسن چه بلایی سر او می آورد.

سپس آرام به آسیه میگوید همانطور که او را بخاطر بچه اش زجر میدهد، خودش نیز باید با بچه هایش امتحان شود.

مراد که مست است، شروع به دادو بیداد کرده و با آسیه دعوا میکند.

او به آسیه می‌گوید که پدرشان حق داشته که او را ول کرده و به او خیانت کرده است.

علی کمال سعی دارد مراد را آرام کند.

آسیه به شدت ناراحت می شود.

مراد از خانه بیرون رفته و شب را داخل ماشین در پارک میخوابد.

در کلبه جنگلی، آکچا به حسن میگوید که نگه داشتن او بی فایده است، زیرا او هرگز حسن را دوست نخواهد داشت.

صبح، افراد حسن با او تماس گرفته و خبر می‌دهند ک پلیس در حال دستگیری آنها برای بازجویی است و دنبال حسن میگیرند.

حسن تصور میکند که امینه آنها را لو داده باشد.

او عصبی می شود و دنبال راه چاره است.

وقتی آسیه بیدار می شود، متوجه می شود که علی کمال صبح زود برای شکایت از حسن به کلانتری رفته است.

او که شعله را مقصر میداند، سراغ او می رود و بوراک را از دست او میگیرد و به او میگوید تا زمانی که برای افه مادری نکند و او را برای گردش بیرون نبرد، بوراک را به او نمی‌دهد.

شعله کلافه می شود.

عایشه، دختر ملک و عثمان که در خانه آسیه کار میکند، به مراد علاقه دارد.

او هنگام بازگشت از پیش دوستانش، مراد را داخل ماشین در پارک میبیند و سمت او می رود.

چند نفر از افراد حسن نیز ماشین مراد را تحت نظر گرفته اند.

مراد، به همراه عاسبه برای خوردن صبحانه به رستوران می رود.

شعله پیش ملک می رود و با گریه، از او کمک میخواهد تا آکچا را پیدا کند.

ملک و عثمان، آدرس مادر آکچا را به او میدهند.

علی کمال در کلانتری است.

کمی بعد، حسن به کلانتری آمده و با خونسردی علت جستجو در مورد خودش را جویا می شود.

پلیس از او بازجویی میکند، اما چیزی در مورد آکچا دستگیرشان نمی شود.

آنها چون مدرکی ندارند، مجبور به آزاد کردن حسن می شوند.

علی کمال عصبی شده و تصمیم می‌گیرد خودش این ماجرا را پیگیری کند.

آکچا وقتی میفهمد که داخل کلبه تنهاست، پنجره اتاق را می شکند تا بیرون بیاید.

دست او بخاطر شکستن شیشه زخمی می شود.

او به همراه تکه ای شیشه، اطراف را محتاطانه می‌گردد.

سپس اطراف دریاچه می رود تا کلید ماشین را پیدا کند.

او همان جا بخاطر خونریزی از حال می رود.

وقتی حسن از کلانتری بیرون می آید، متوجه می شود که علی کمال او را تعقیب میکند‌.

او از افرادش میخواهد که مراد را گروگان بگیرند.

سپس کناری پارک میکند و پیش ماشین علی کمال می رود و به او میگوید که مراد پیش افراد اوست و بین تعقیب او بخاطر آکچا و نجات برادرش باید یکی را انتخاب کند.

علی کمال به شدت عصبانی شده و سراغ مراد می رود.

شعله دم خانه امینه رفته و به اصرار از او میخواهد که برای نجات آکچا پیش او بروند.

حسن به جنگل می رسد.

او آکچا را که روی زمین افتاده میبیند.

هنگامی که جلو می رود، آکچا تکه شیشه را در شکم حسن فرو می کند.

سپس بلند شده و سعی دارد سمت ماشین برود.

همان لحظه، شعله و امینه از راه می رسند.

شعله بالای سر حسن می رود و با اینکه متوجه زنده بودن او می شود، به دروغ به آکچا می‌گوید که حسن مرده است.

آکچا آشفته شده و گریه میکند.

شعله به او میگوید که او دیگر توانایی نگهداری از افه را ندارد و آکچا میتواند به همراه افه فرار کند تا گیر پلیس نیفتد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قست سریال بچه لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال بچه قسمت 13 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *