خلاصه داستان سریال ترکی بچه قسمت 15

همراهان گرامی در این بخش خلاصه قسمت 15 سریال بچه را برایتان اماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال بچه قسمت 15

شعله بخاطر بودن علی کمال در کنار آکچا و نیامدن او به خانه، به علی کمال طعنه می زند.

سپس آنها همگی به خانه برمیگردند و آکچا نیز می‌گوید که روز بعد از باغ می روند.

مراد به همراه دو دوستش که با آنها هماهنگ کرده بود، به مغازه دوستان حسن که او را کتک زده بودند می رود.

آنها به افراد حسن حمله کرده و شروع به کتک کاری می‌کنند.

مراد همه آنها را کتک زده و آنها را تهدید میکند که دیگر سراغ او نیایند.

صبح، شعله زودتر از خواب بیدار شده و به اتاق بوراک می رود تا به او سر بزند.

آسیه در اتاق بوراک است.

آنها دوباره در مورد آکچا صحبت میکنند و شعله با کلافگی می گوید که افه را دوست ندارد و او را نمیخواهد .

افه از پشت در، حرفهای شعله را شنیده و بی صدا اشک می ریزد.

حسن به مغازه می رود و وقتی صورت های زخمی دوستانش را میبیند، علت را جویا می شود.

افراد حسن میگویند که مراد آنها را کتک زده و باید انتقام بگیرند.

حسن که خسته است و بخاطر زخمش، کسالت دارد، میگوید که حوصله مشکلات جدید را ندارد و آنها نباید پیگیر این قضیه بشوند.

دوست حسن، عکسی از علی کمال و آکچا که شب گذشته در باغ مشغول صحبت بودند را، نشان حسن میدهد و می‌گوید که آکچا لیاقت او را ندارد و باید بیخیال او بشود.

حسن با دیدن عکس، آشفته شده و بیرون می آید.

افه داخل حیاط پنهان شده است.

آسیه و شعله دنبال افه می‌گردند اما او را پیدا نمی‌کنند .

آکچا به همراه مادرش از باغ بیرون آمده و دم خانه آسیه می روند.

امینه داخل رفته و میگوید که برای گرفتن وسایل آکچا آمده است.

کمی بعد، حسن نیز به آنجا آمده و عکس را نشان آکچا و علی کمال میدهد و شروع به دعوا میکند.

آکچا با عصبانیت بیرون می آید .

آسیه که از دست همه کلافه شده است، حسن و امینه را نیز از حیاط بیرون میکند و علی کمال و شعله را داخل خانه می فرستد.

آکچا بخاطر اینکه حسن باز هم به او بی اعتماد بوده، با او دعوا میکند و میگوید که هرگز او را نمیخواهد.

سپس سوار ماشین شده و با مادرش می رود.

آنها در مسیر متوجه می شوند که افه داخل ماشین پنهان شده است.

افه با گریه میگوید که مادرش او را دوست ندارد.

امینه سعی دارد افه را قانع کند، اما آکچا که عصبی شده است، امینه را پیاده میکند و به افه میگوید که دیگر او را به آن خانه برنمیگرداند.

امینه دوباره دم خانه آسیه می رود.

او به آسیه و شعله میگوید که افه داخل ماشین آکچا بوده است و حالا آکچا او را برنمیگرداند.

آسیه عصبی شده و به آکچا زنگ می زند، اما آکچا به حرفهای او اهمیت نمی‌دهد و گوشی را قطع میکند.

وقتی علی کمال از خانه بیرون می آید و سراغ افه را میگیرد، آسیه به دروغ میگوید که او به اردوی مدرسه رفته است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قست سریال بچه لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال بچه قسمت 16 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *