خلاصه داستان سریال ترکی بچه قسمت 39

همراهان گرامی در این بخش خلاصه قسمت 39 سریال بچه را برایتان اماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ترکی بچه

سریال بچه قسمت 39

علی کمال به کتف حسن تیر می زند.

حسن به زمین می افتد‌.

علی کمال قصد دارد با آمبولانس تماس بگیرد، اما حسن مانع می شود و با او بحث میکند.

علی کمال کلافه شده و با بی اهمیتی، بوراک را برداشته و سوار ماشینش می شود تا برود.

او پشیمان شده و برمیگردد‌ و حسن را که بیهوش شده، برمیدارد و به خانه باغ می برد.

در خانه آسیه، پول مورد نیاز دزدها را آماده میکند تا برای آنها ببرد.

شعله که خیلی نگران است، اصرار دارد تا همراه آسیه برود اما آسیه او را نمی برد.

همان لحظه، زینب به خانه می آید. شعله با نگرانی، سراغ بوراک را از او میگیرد.

زینب پنهانی به شعله توضیح میدهد که افرادی که دنبال پول از او بوده اند، او را دزدیده بودند.

او میگوید که بخاطر بودن بوراک همراه او، بچه را نیز با او برده بودند.

او به شعله میگوید که اگر پول را تهیه نکند، او را خواهند کشت.

آکچا به زینب اعتماد ندارد.

او مطمئن است که زینب ماجرای دزدی را دروغ میگوید و چیزی را پنهان میکند.

علی کمال، دکتر آورده و با جراحی،گلوله را از بدن حسن خارج می کنند.

مراد به باغ می آید و متوجه قضیه می شود.

حسن تا شب بیهوش است و وقتی به هوش می آید ، سراغ افه را از علی کمال میگیرد و دوباره با او بحثش می شود.

شعله پنهانی کیف پر از پولی که آسیه قصد داشت به دزدها بدهد را، برداشته و به زینب میدهد و از او میخواهد که برود.

آسیه متوجه قضیه می شود و جلوی زینب را میگیرد.

زینب طلبکارانه پول را میخواهد.

آسیه ساک پول را مقابل او گرفته و با تحقیر و طعنه، پول را صدقه میکند و از او میخواهد که دیگر به آن خانه نیاید.

زینب با خوشحالی کیف را گرفته و می رود.

آسیه از شعله عصبانی است.

شعله حرفی برای دفاع ندارد.

مراد به همراه بوراک و افه به خانه می رود.

او به آسیه ماجرای تیر خوردن حسن را میگوید.

آکچا با شنیدن این خبر شوکه و ناراحت می شود.

زینب به تعمیرگاه می رود و دوستان حسن را در اتاقی حبس میکند و دزدها را از دست آنها رها میکند و پول را به آنها میدهد.

دزدها، پولی که زینب برای خودش برداشته بود را نیز به زور از او میگیرد و سپس می روند.

امینه در محله، در حال پز دادن با الگوهای جدید خود است.

سپس یکی از پسرهای محله، به خانه اش آمده و النگوها را به زور میدزدد.

امینه با ناراحتی و آشفتگی به سمت تعمیرگاه حسن می رود تا از او کمک بگیرد.

او متوجه دوستان حسن می شود و آنها را از اتاق بیرون می آورد.

آنها نگران حسن هستند.

کمی بعد، آکچا به تعمیرگاه آمده و خبر میدهد که حسن تیر خورده است.

آسیه به خانه باغ می رود.

او حسن و علی کمال را در حال دعوا میبیند و به زور آنها را جدا میکند.

حسن دوباره حالش بد شده و بیهوش می شود.

آسیه و علی کمال، به او رسیدگی میکنند و سپس به اتاق می برند تا استراحت کند.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال بچه  قسمت 39 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال بچه قسمت 40  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *