خلاصه داستان سریال ترکی بچه قسمت 40

همراهان گرامی در این بخش خلاصه قسمت 40 سریال بچه را برایتان اماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ترکی بچه

سریال بچه قسمت 40

دوستان حسن دم خانه آسیه می روند و با تهدید مراد میخواهند که با حسن صحبت کنند.

مراد با آسیه تماس میگیرد و آسیه به آنها اطمینان میدهد که حسن خوب است و فردا او را می‌بینند.

صبح، وقتی علی کمال و آسیه بیدار می شوند، متوجه می شوند که حسن رفته است.

علی کمال عصبی می شود و مطمئن است که حسن دنبال افه رفته است‌.

حسن وارد خانه آسیه شده و به اتاق افه می رود. افه از خواب بیدار می شود و با دیدن حسن خوشحال می شود.

حسن افه را بیرون آورده و در پذیرایی مشغول بازی کردن با افه می شود.

مراد و شعله و ملک با تعجب در حال تماشای آنها هستند.

کمی بعد، علی کمال و آسیه از راه می رسند.

علی کمال عصبی است، اما مقابل افه، با حسن عادی برخورد میکند.

آنها سر میز صبحانه می روند. آکچا که نگران حسن است، دم تعمیرگاه می رود.

او دوستان حسن را در حال رفتن میبیند. آکچا که اصرار دارد تا از حسن باخبر شود ، تصمیم می‌گیرد دم تعمیرگاه منتظر حسن بماند.

دوست حسن، کلید تعمیرگاه را به آکچا میدهد تا بیرون سردش نشود.

کمی بعد، زینب به همراه یک چمدان دم تعمیرگاه می آید و سراغ حسن را میگیرد.

آکچا با دیدن زیب حرصش گرفته و با او شروع به بحث میکند.

او در تعمیرگاه را باز کرده و داخل می رود و زینب را راه نمیدهد.

زینب که جایی ندارد، همانجا در انتظار حسن میماند.

حسن سر میز صبحانه با طعنه نسبت به گرفتن افه، با علی کمال بحث میکند.

آسیه مدام سعی دارد آنها را آرام کند، اما هیچ یک به حرفهای آسیه اهمیت نمی دهند.

حسن میگوید که هروقت دلش بخواهد به دیدن افه می آید.

او میخواهد افه را به مدرسه برساند.

علی کمال که به حسن اعتماد ندارد، آسیه را نیز همراه آنها میفرستد.

هنگام رفتن، شعله پنهانی به حسن میگوید که زینب را پیش او میفرستد تا مدتی آنجا باشد، زیرا فعلا جا و مکانی ندارد.

او به حسن اصرار میکند و حسن در نهایت راضی می شود.

در مدرسه، بچه ای با افه دعوا میکند.

حسن وساطت میکند اما والدین بچه از رفتارهای حسن خوششان نمی آید و از مدیر مدرسه گله میکنند.

مدیر با علی کمال تماس میگیرد و ماجرا را میگیرد.

علی کمال عصبانی شده و میگوید که مطمئن بود حسن دردسری درست میکند.

دوستان حسن که از مراد عصبانی هستند و همچنان درگیر قتل یاووز هستند، مراد را تا دم شرکت تعقیب میکنند.

مراد از نگهبانان میخواهد که آنها را بگیرند.

سپس پیش آنها آمده و با یکدیگر بحث و دعوا می‌کنند.

دوستان حسن، مراد را تهدید میکنند و می روند.

حسن به تعمیرگاه می رود و زینب را داخل می آورد.

آکچا عصبانی می شود و زینب را بیرون میکند و سپس سعی دارد با حسن صحبت کند ،اما حسن میگوید‌ که او هرگز آکچا را نخواهد ببخشید.

سپس بخاطر حرفهای شعله، زینب را داخل راه میدهد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال بچه  قسمت 40 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال بچه قسمت 41  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *