خلاصه داستان سریال ترکی بچه قسمت 68

همراهان گرامی در این بخش خلاصه قسمت 68 سریال بچه را برایتان اماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ترکی بچه

سریال بچه قسمت 68

علی کمال در مورد ماجرای کتاب داستان با حسن نیز صحبت میکند. حسن به او میگوید که افه باید طبق زندگی آنها تربیت شود و با واقعیت زندگی رو به رو شود و داستانهای افسانه ای را باور نکند.

علی کمال، با دیدن تابلوی نقاشی روی دیوار، جا می خورد. حسن میگوید که آن تابلو تنها یادگار علی برای اوست.

علی کمال سریع به خانه برمی‌گردد و از آسیه سراغ آلبومهای قدیمی را میگیرد.

او بین عکسهای قدیمی، منطقه ای که از روی آن نقاشی کشیده شده است را پیدا میکند و آن را به آسیه نشان داده و از او میخواهد که حقیقت را بگوید.

او میپرسد که آن زمین متعلق به چه کسی بوده است. آسیه که دیگر توان دروغ گفتن ندارد، میگوید که آن زمین که حالا شرکت داخل آن بنا شده، متعلق به علی بوده که رضا به ناحق آن را به نام خودش زده و استفاده کرده است.

علی کمال به شدت عصبی شده و به سمت اتاق رضا می رود و از او توضیح میخواهد.

او با رضا دعوا میکند و از نگهبان میخواهد که رضا را از خانه بیرون کنند. سپس با ناراحتی پیش آسیه می آید و به او میگوید که شرکت و عمارت حق حسن بوده و تمامی این مدت او از حق خودش محروم بوده و حالا باید به حقش برسد.

آسیه از اینکه علی کمال بالاخره حسن را قبول کرده و به او حق میدهد خوشحال می شود.

امینه پیش آکچا می آید تا کلید خانه حسن را که دستش مانده به او پس بدهد.

او از رفتار سرد آکچا ناراحت است و با او شروع به درد و دل میکند.

آکچا از او در مورد پدرش سوال کرده و میخواهد بداند که چرا مادرش راه غلط تن فروشی را پیش گرفته بود.

امینه در مورد بد بودن پدر آکچا و در نهایت ترک شدن آنها توسط پدرش میگوید و اینکه بخاطر نداشتن پول و کمک نکردن اطرافیان، مجبور شده بود تا بخاطر تهیه غذا و پوشک آکچا، تن به چنین کاری بدهد تا بتواند آکچا را بزرگ کند.

او با حسرت و اندوه این حرفها را می زند و گریه میکند. آکچا با شنیدن این داستان به شدت ناراحت می شود و امینه را بغل میکند.

وکیل حسن پیش او می رود و خبر میدهد که توفیق قبل از کشته شدن، به عمارت آسیه رفته بود تا در مورد علی از رضا سوال کند.

حسن متوجه می شود که رضا بخاطر اینکه توفیق در مورد مرگ علی چیزهایی فهمیده بود، او را کشته است.

او به شدت عصبی شده و به اصرار، اسلحه اش را از قدیر میگیرد و به سمت عمارت می رود.

حسن گوشه ای پنهان می شود تا هنگام خروج رضا، او را بکشد.

نگهبان، در حال بیرون آوردن رضا از خانه است. همان لحظه، افه با حسن تماس میگیرد و از او میخواهد که هنگام برگشتن به خانه، ماست و نان بخرد.

حسن با شنیدن این حرف منقلب شده و از تصمیم خودش پشیمان می شود. سپس با خرید به سمت خانه می رود.

شب هنگام خواب، شعله به علی کمال میگوید که بهتر است قبل از به دنیا آمدن بچه، طلاق بگیرند، زیرا او طاقت این وضعیت و رفتارهای علی کمال را ندارد. علی کمال با شعله صحبت میکند و میگوید که دیگر قصد طلاق ندارد و از او میخواهد که زندگی جدیدی را شروع کنند.

روز بعد، شعله با آکچا تماس میگیرد و آنها را به پیتزا پارتی دعوت میکند تا افه نیز، بوراک را ببیند و رفع دلتنگی‌ کنند. آکچا و حسن به همراه افه به عمارت می روند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال بچه  قسمت 68 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال بچه قسمت 69  مراجعه فرمایید.

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *