خلاصه داستان سریال ترکی حلقه قسمت 6

همراهان عزیز سلام در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی حلقه قسمت 6 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این قسمت لذت ببرید و با دوستانتان به اشتراک بگذارید.

سریال حلقه قسمت 6

آدم به جهانگیر می گوید که چرا به ادمی مثل کان اعتماد می کند چون او غریبه است و حتی با او به درگیری رفته اند. جهانگیر به او می گوید که کان را به اتاقش صدا بزند.

بعد هم جلوی چشم ادم به کان می گوید: «تو یه آدم وفادار به کارت هستی و از الان جزو خانواده محسوب میشی. » و دسته ای پول جلویش می گذارد. ادم کمی حسودی اش می شود.

کمی بعد جهانگیر به اسنکدر زنگ می زند و می گوید که در درگیری آن روز کسی کشته شده و معذرت خواهی می کند و از او می خواهد شب با هم دیدار داشته باشند. اسکندر هم لبخند زده و قبول می کند.

مژده دختر اسکندر هم اینها را می شوند.

ایلحان به رستورانی می رود و کلیدی را به دست پیش خدمت می دهد. کمی بعد پیش خدمت با کاغذی در دست برمی گردد که آدرس و زمان مکانی در ان نوشته شده و ایلحان از جایش بلند می شود.

جهانگیر به همراه کان و ادم پیک هایی را زیر نظر دارد.

او می گوید چون قبلا کار خودش هم این بوده، می داند که این پیک ها پول های شرط بندی را درصدی برمیدارند و برای اسکندر می برند. ادم از او می پرسد که خب چرا آنها را زیر نظر دارند که جهانگیر می گوید: «میخوام اونجارو منفجر کنیم! »

بهار مشغول دیدن عکس های انبار در دوربینش است و به یاد حرف های رئیس می افتد که گفته بود عکس ها را حتما پاک کند و نگذارد تا جمال چیزی بفهمد. بهار از حذف کردن عکس ها پشیمان می شود و همان موقع جمال وارد اتاق می شود.

او می گوید: «من نمیدونم کیه که هم قضیه تله رو به جهانگیر گفته و هم کان! جهانگیر اصلا از کجا قضیه دی وی دیو میدونسته؟ یعنی یا به اونم فرستاده شده یا جهانگیر دی وی دی رو فرستاده. » بهار می گوید که فکر نمی کند فرستادن دی وی دی کار جهانگیر باشد چون مطمئن است او نمی خواهد پدرش را تنبیه کند. بعد هم جمال دوربین را برمی دارد و به آن خیره می شود. بهار با نگرانی به او نگاه می کند و جمال بدون اینکه عکس های داخل ان را نگاه کند دوربین را سرجایش می گذارد.
حمیرا به کان می گوید که باید مواظب خودش باشد چون اتفاقی که در انبار افتاده قبلا هم افتاده بوده. کان می گوید که می داند. حمیرا از او می خواهد هرچه را که می داند با او در میان بگذارد اما کان می گوید که الان دیگر گفتن این چیزها فایده ای ندارد چون قرار است زیاد از این اتفاق ها پیش بیاید چون او دیگر برای جهانگیر کار می کند.

شب می شود و جهانگیر همراه آدم و ساکی پر از پول به رستوران اسکندر می روند.

کمی بعد ایرم به جهانگیر زنگ می زند و می گوید که او باید آنجا باشد و برخلاف میل جهانگیر خودش را به رستوران می رساند.

اسنکدر می گوید: «من قبلا واسه بابای تو کار میکردم جهانگیر. من میخوام تو برای من کار کنی. »

جهانگیر بدون حرفی به او خیره می شود. همان موقع کان جلوی چشم آنها و به خواست جهانگیر به عنوان پیک وارد رستوران می شود و بعد از اینکه حسابدار و بقیه کارمندان را بیهوش می کند پول ها را برمیدارد و بالای پشت بام می اندازد تا بعدا برشان دارند.

وقتی کار کان تمام می شود، همان موقع مژده هم وارد رستوران می شود و نگاه جهانگیر به پیام را می بیند و می فهمد که رابطه ای دارند. بعد آدم بلند شده و سراغ پول های بالای پشت بام می رود. مژده با چشم و ابرو قصد دارد به پدرش قضیه را بفهماند.

کمی بعد آدم برمی گردد و چشمکی به مژده می زند!

ایلحان پیش وکیلاچ می رود و می گوید که اسکندر حتما طبق خواسته ی او پاپیچ او و پسرش می شود و باید جلوی این کار گرفته شود. وکیلاچ خیلی بی حوصله جواب های سربالا به او می دهد و راهی اش می کند.

یکی از افراد اسکندر به او خبر می دهد که کسی پول هایشان دزدیده و اسکندر با عصبانیت از سر میز بلند می شود.

از طرفی مژده پنهانی داخل جیب جهانگیر یکی از چنگال ها را می گذارد و دم گوشش می گوید: «بابام میگیرتتون جهانگیر! » ایرم متوجه می شود و در حالی که به مژده خیره شده از جهانگیر می خواهد بروند.

جهانگیر چنگال را از جیبش بیرون می آورد و می گوید بعد از آمدن اسکندر می روند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال حلقه قسمت 6 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال حلقه قسمت 7 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *