خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 187

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 187 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 187

سنجر به همه دوستانش در شهر میسپارد تا کسی را که به گاوروک شلیک کرده پیدا کنند. در ضمن می گوید اگر از کار کردن در شرکت چلبی استعفا دهند با کمال میل آنها را در مزرعه ی زیتون و هتلش استخدام می کند. همه به او قول همکاری می دهند.
صبح ماوی که حالش بهتر شده کنار سنجر می نشیند و به خاطر حرف های دیشب از او عذرخواهی می کند و سنجر هم از او می خواهد تا او را ببخشد. گاوروک هم به هوش می آید و بالاخره این ناراحتی ها هم تمام می شود.
دو هفته بعد از این اتفاقات سنجر ماوی و ملک را سر خاک پدرش می برد. ماوی می گوید: «اگه پدرت زنده بود پدر منم محسوب می شد. چون پدرم توی بچگی منو مادرم رو ترک کرده بود. » او در ادامه می گوید: «از پدرم فقط اینو میدونم که زنده ست و اسمش هارون آلتنداره. »
سدات و چلبی خالصه را بیرون از شهر ملاقات می کنند و سدات می گوید: «سنجر کارمندای اسکله ی چلبی رو توی هتل و مزرعه ی خودش استخدام کرده. اون هزینه ی گزافی رو به ما تحمیل کرده. در ضمن با استخدام پرسنل اضافی اموال شمارو هم ضایع کرده. » چلبی در ادامه می گوید: «من و شما از دیدن نوه مون ملک محروم شدیم. شنیدم که ماوی و ملک و سنجر جدا از شما زندگی میکنن. همه اینها کار ماویه معلوم نیست در آینده چه بازی ای رو کنه. اگه میخوای همه ما از دست ماوی نجات پیدا کنیم باید اونو از سنجر جدا کنیم. » سدات هم می گوید: «ما میدونیم شما از وجود ماوی ناراحت هستین منم میخوام زنم رو بردارم و به استانبول برگردم. شما فکرهاتون رو بکنین و بعد جواب بدین. » خالصه به عمارت برمی گردد و زهرا گولسیه و خدمتکارها را در حال تدارک عروسی زهرا و گاوروک می بیند و داد می زند: «جمع کنین این مسخره بازی رو. » اما زهرا می گوید: «سنجر همین امشب به ما قول یه عروسی داده. » خالصه می گوید: «وقتی عشق از سرت پرید میفهمی با چه آدم نوچه ای ازدواج کردی که حتی نمیتونه یه زندگی آبرومند به تو بده. » گاوروک که تازه از بیمارستان مرخص شده این حرف ها را می شنود و ناراحت می شود. زهرا به گاوروک می گوید: «هیچکس جز تو برام مهم نیست. پول تو هم مهم نیست. با هم یه زندگی خوب میسازیم. » آنها همدیگر را در آغوش می گیرند.
سنجر و ماوی در ساحل از با هم بودن لذت می برند و سنجر از ماوی می خواهد که او را درک کند و برای مدتی در عمارت افه اغلو زندگی کند. در ضمن از ماوی می خواهد که دوباره بچه دار شود. ماوی می گوید: «ملک بچه ی هردوی ماست. کاش میتونستیم یه جای دور سه نفری زندگی کنیم. » سنجر جواب می دهد: «من به اینجا تعلق دارم. از تو میخوام هرگز ترکم نکنی. » سپس هردو به خواست خالصه به عمارت می روند. خالصه از سنجر می خواهد که عروسی را کنسل کند و خواهرش را بدبخت نکند. ماوی می گوید: «این ربطی به سنجر نداره. اجازه بدید زهرا با گاوروک خوشبخت بشن. » خالصه با عصبانیت می گوید: «اینجا طلاق گرفتن ایراد محسوب می شه من به فکر آینده ی دخترمم که بعدا پشیمون شد طلاق نگیره. تو دخالت نکن. » او از سنجر می خواهد که برگردند و در عمارت همگی با هم زندگی کنند. ماوی به سنجر می گوید: «تا وقتی مادرت با من این رفتارو داره من اینجا نمیمونم. » اما سنجر از او می خواهد که صبور باشد تا مشکلات را رفع کند و ماوی می پذیرد.
یحیا که به دوستش سپرده تا در مورد بورا تحقیق کند از او می شنود که الوان و بورا در کاروان با هم زندگی می کنند. یحیا ناراحت می شود. دودو پیش یحیا می رود و از او می خواهد صحبت کنند اما یحیا به او بی محلی می کند و می گوید که حوصله اش را ندارد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 187 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 188 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *