خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 160

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 160 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 160

سنجر از گلسیه می شنود که جیلان پسرش را به بیمارستان برده و می فهمد که قهرمان شاید بخواهد آنها را بدزدد و سریع به بیمارستان می رود و ملک را به گلسیه می سپارد.

ملک دوباره تنها می شود و غصه می خورد.

قهرمان در بیمارستان دوباره با جیلان رو به رو می شود و می گوید: «فکر کردی اگه پشت سرم نقشه بکشی مجازاتت نمی کنم؟»

در همین حال صدای بچه که گریه می کند بلند می شود و قهرمان که برای اولین بار است پسرش را می بیند به سمت او می رود و بغلش می کند و شروع به گریه کردن می کند.

سنجر هم خودش را به بیمارستان یم رساند و با دیدن حال قهرمان می گوید: «خدات رو شکر کن که کنار پسرتی. من این شانس رو نداشتم که توی این سن کنار ملک باشم.»

قهرمان گریه کنان می گوید: «من از روی بی وجدانی با جیلان بدرفتاری نکردم. وقتی زنم تو تصادف کشته شد حامله بود و بعد از اون همیشه می ترسیدم که بچه دار بشم و اون رو از دست بدم. حالا اجازه بده با خانواده م به خونه م برم و تو هم حلالم کن.»

سنجر هم گریه می کند و می گوید: «این تصمیم با جیلانه ولی حق نداری ناراحتشون کنی.»

کاوروک شب به دیدن زهرا می رود و به او هدیه روز عشق می دهد.

زهرا با مهربانی او را می بوسد.

سپس همگی سر میز شام می نشینند و ملک از اینکه پدرش را کنارش دارد خوشحال است.

در همین موقع ماوی به سنجر زنگ می رند و می گوید: «باید صحبت کنیم.»

سنجر که فکر می کرد رابطه اش با او تمام شده به دیدنش می رود و ملک که فهمیده او سراغ ماوی رفته بیشتر غمگین می شود.

ماوی به سنجر می گوید: «دخترت حالش خوب نیست. امروز فهمیدم موهاش به شدت می ریزه. این نشونه افسردگیه چون وقتی منم دخترم رو از دست دادم موهای منم می ریخت.»

سنجر به شدت نگران می شود و با عجله به خانه برمی گردد و می فهمد که حق با ماوی است و دخترش دارد موهایش را از دست می دهد.

او به ماوی زنگ می زند و گریه کنان می گوید: «مادر ملک اونو به من سپرد ولی من پدر خوبی نبودم. هرگز خودم رو نمی بخشم.»

ماوی که می بیند حال سنجر خیلی بد است می گوید: «به کلبه میرم. تو هم بیا تا صحبت کنیم.»

هر دو به کلبه می روند و سنجر با دیدن ماوی او را بغل می کند و گریه می کند.

خالصه وقتی می بیند که باز هم سنجر به خانه نیامده خدمتکارشان ندیم را به کلبه می فرستد و ملک هم پنهانی سوار ماشین ندیم می شود و به کلبه می رود.

ملک از پنجره کلبه پدرش را می بیند که سرش را روی شانه ماوی تکیه داده و یاد قول او می افتد که گفته بود به در کله قفل خواهد زد و اجازه نخواهد داد کسی جز ملک به آنجا برود.

ملک خیلی ناراحت می شود و با پای پیاده به هتلی که چلبی آنجا زندگی می کند می رود.

صبح زود به چلبی خبر می دهند که نوه اش در لابی هتل منتظر اوست.

چلبی با نگرانی پایین می رود و ملک را آنجا می بیند ملک که گریه کرده و چشم هایش قرمز است می گوید: «من می خوام از اینجا برم. منو پیش مادرم ببر.»

چلبی او را در آغوش می گیرد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 160 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 161 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *