خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 174
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 174 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
خطیب به آرایشگاه رفته و در آنجا بین مردم در مورد آبروریزی دمیر و مسموم شدن کارگران صحبت میکند.
ثانیه حاضر شده و سر زمین می رود و با کارگران در مورد کار صحبت میکند. او حس میکند که کارگران بی انگیزه هستند. برای همین به آنها امید شرایط بهتر می دهد و از آنها میخواهد که برای آبادی سرزمینشان تلاش کنند.
دمیر در شرکت است و روزنامه به دست او می رسد و خبری را که از طریق مصاحبه با شرمین در مورد مسموم شدن کارگران چاپ شده است، میخواند. او عصبی می شود. همزمان در خانه نیز، زلیخا خبر را می خواند. دمیر به خانه می آید و از هولیا میخواهد نامه ای را که اعتراف کرده بود که به دمیر تهمت زده و شهادت دروغ داده است را به او بدهد، تا از او شکایت کنند. هولیا میگوید که این راهکار چاره ساز نیست و شرمین بابت این قضیه محاکمه سنگینی نمی شود و آنها باید صبر کنند تا شرمین دوباره مشکلی ایجاد کند، زیرا او مطمئن است که به زودی شرمین طبق معمول، دردسر درست کرده و سراغ آنها می آید. دمیر ابتدا قبول نمیکند. سپس زلیخا نیز تایید میکند که این کار فایده ای ندارد. او میگوید که برای جبران وضعیت، فکر بهتری به ذهنش رسیده است.
مژگان با ناراحتی و نا امیدی، به همراه ایلماز به خانه برمیگردد. ایلماز به تکین میگوید که مژگان خودش از سقط بچه منصرف شده بود و او را برای برگشتن راضی کرده است.
ایلماز سینه ریز چشم نظر را به چتین میدهد و از لو میخواهد که آن را به گولتن بدهد، تا به زلیخا پس بدهد. چتین سینه ریز را برای گولتن برده و همراه آن یک نامه نیز از طرف خودش به گولتن میدهد. داخل آن چتین از گولتن خواسته است که شب سر قرار بیاید.
شب ثانیه به طویله می رود.او غفور را که آنجا خوابیده بیدار میکند و او را به خاطر انجام ندادن کارها سرزنش میکند. غفور عصبی می شود.
گولتن پیش چتین می رود. چتین از آمدن آن خوشحال شده و با او حرف می زند. او به گولتن میگوید که تصمیم دارد به خواستگاری اش بیاید. گولتن هول شده و میگوید که نمیتواند با او ازدواج کند. چتین از رفتارهای گولتن متوجه می شود که بلایی سر او آمده است و برای همین خودش را پاک نمیداند. او به گولتن میگوید که این مسأله برایش اهمیتی ندارد و گولتن برای او پاک است. گولتن سریع از آنجا می رود.
شرمین دم خانه صباح الدین می رود. او میفهمد که صباح الدین قفل در را عوض کرده است. صباح الدین شرمین را به خانه راه نمی دهد و بابت چاپ مصاحبه علیه دمیر او را دعوا میکند و از او میخواهد برود. شرمین که جایی را ندارد، به ناچار دم خانه خطیب می رود. خطیب با دیدن او متعجب شده و به خاطر اینکه شرمین قصد کلاهبرداری از او را داشته و از هولیا پول گرفته بود، به او طعنه می زند. شرمین به او میگوید که به دادستان چیزی در مورد قاتل جنگاور نگفته است. او غیر مستقیم، جنگاور را تهدید میکند. جنگاور میترسد و سریع اخلاقش عوض می شود و شرمین را به داخل دعوت میکند. ناجیه از دیدن شرمین خوشحال شده و از او پذیرایی میکند.
شب در حیاط خانه تکین،تکین و مژگان با هم صحبت میکنند. مژگان میگوید که به خاطر بچه اش برگشته است، زیرا فهمیده که او را بیشتر از ایلماز دوست دارد، حتی اگر ایلماز دیگر مژگان را دوست نداشته باشد. بهیجه از پشت دیوار حرفهای آنها را می شنود و می فهمد که مسأله ای وجود دارد که او بی خبر است.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 174 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 175 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم