خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 125

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 125 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 125

گولتن نامه ای برای هولیا می آورد و هولیا بعد از باز کردن نامه متعجب می شود زیرا نامه را یکی از دوستانش که سه سال پیش فوت کرده آن زمان برایش ارسال کرده بود اما نامه حالا به دست او رسیده است. هولیا میگوید که چنین چیزی گاهی پیش می آید و نامه ها در پست گم می شوند.

زلیخا با شنیدن این حرف به خودش آمده و یه آشپزخانه پیش گولتن می رود و میخواهد با او صحبت کند و از او معذرت خواهی میکند.

گولتن که خیلی ای زلیخا دلگیر است اهمیتی به او نمی‌دهد. زلیخا با اصرار و پشیمانی از گولتن میخواهد او را ببخشد و به او حق بدهد.

گولتن با زلیخا نرم شده و او را بغل میکند و آنها گریه میکنند.

زلیخا پیش دمیر می رود و طلبکارانه از او میپرسد که چرا با سحر چنین کاری کرده است. دمیر ابتدا می ترسد اما بعد می فهمد که هولیا ماجرای دیگری برایش تعریف کرده است. او میگوید که ممکن بود سحر حادثه بزرگی ایجاد کند و برای او دردسر بشود.

هولیا پیش دمیر می رود و در مورد سحر صحبت میکنند. دمیر می‌گوید که سحر باید از آنجا برود اما هولیا می‌گوید با این کار دیگران پشت سر آنها حرف می زنند و سحر ممکن است به همه موضوع را بگوید اما حالا با چند تکه طلا قضیه را تمام میکنند.

سحر در اتاق به شکم خودش دست میکشد و با خوشحالی میگوید که غفور به درد ثانیه می خورد و من برای بچه ام از خان ها پدر پیدا کرده ام.

دختر یکی از اهالی روستا قرار است عروس بشود. او پیش تکین آمده و تکین میگوید که ماشین خودش را برای گل زدن به آنها میدهد تا ماشین عروس بشود.

آن مرد خوشحال شده و تشکر میکند و میگوید که برای عروسی منتظر آنهاست.

ایلماز پیش مژگان می رود و میگوید که شب برای عروسی دعوت شده اند.

در خانه ثانیه هم‌چنان با غفور بد برخورد میکند. غفور اصرار دارد که هیچ کاری با سحر نداشته و بین آنها چیزی وجود ندارد.

ثانیه قرآن می آورد و از او میخواهد که دستش را روی قرآن بگذارد و قسم بخورد که چیزی بین آنها نبوده است.

غفور شوکه و مضطرب می شود و سعی دارد این کار را نکند اما ثانیه او را مجبور می‌کند. ثانیه خیالش راحت می شود اما غفور عذاب وجدان میگیرد .

هولیا غفور را صدا می زند و ماجرای ساختگی رانندگی سحر را برای او تعریف میکند و از او میخواهد این خبر را بین کارگران پخش کند تا فکر دیگری نکنند.

شب همگی برای رفتن به عروسی آماده می شوند. هولیا حاضر شده و از دمیر و زلیخا میخواهد بیایند اما زلیخا میگوید که قرار است به دیدن عدنان بروند.

وقتی شرمین متوجه می شود که هولیا و خدمتکاران به عروسی داخل روستا می روند، حرصش میگیرد و به فسون میگوید که آنها او را بدهکار کرده و از او شکایت کرده اند و حالا پی خوشی و عروسی رفته اند.

او با عصبانیت میگوید که میخواهد خانه آنها را آتش بزند و سراغ بنزین می رود. فسون به زور جلوی او را میگیرد و شرمین را آرام می‌کند.

ایلماز دنبال مژگان می رود تا به عروسی بروند. مژگان یک لباس باز پوشیده و ایلماز با دیدن لباس او ناراحت می شود ولی چیزی به او نمی‌گوید.

مژگان سال خود را برداشته و روی لباس می اندازد. ایلماز خیالش راحت می شود و میگوید که آن لباس باز مناسب عروسی روستایی نیست و نگران بوده است.

مژگان از اینکه ایلماز به او حسادت کرده خنده اش میگیرد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 125 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 126  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

3 دیدگاه‌

  1. امیر حسین گفت:

    داش غلط املایی زیاد داری لطفا بیشتر رو کارت تمرکز کن و ممنون از این که اینقدر تلاش میکنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *