خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 248
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 248 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
در شرکت ایلماز، یکی از کارگران برای چتین تعریف میکند که شب گذشته زلیخا ادعا کرده بود که بهیجه به او حمله کرده است. همان لحظه ایلماز می رسد و با شنیدن این حرف، عصبانی شده و به سمت بیمارستان می رود.
زلیخا بهتر شده و او را مرخص کرده اند. سربازها در حال بردن زلیخا سمت ماشین هستند تا او را به زندان ببرند. ایلماز از راه می رسد و جلوی زلیخا می رود و سوال میکند که بهیجه چه بلایی سر او آورده است. مژگان از دور به آنها نگاه میکند. زلیخا میگوید که اتفاقی نیفتاده و او تحت تأثیر دارو توهم دیده است. ایلماز از زلیخا میخواهد که راستش را بگوید، اما زلیخا حرفش را تکرار میکند. سپس او را سوار ماشین میکنند.
مژگان با عصبانیت به اتاق صباح الدین می رود و میگوید که زلیخا هرکاری میکند تا ایلماز را سمت خودش بکشاند. صباح الدین چینن چیزی را قبول ندارد و به مژگان میگوید که رفتارهای او از روی حسادت است و اگر او آن فیلم را برای دمیر نمیفرستاد هیچکدام از این اتفاقات نمی افتاد. مژگان به صباح الدین میگوید که مشخص است او نیز طرفدار زلیخا است. صباح الدین میگوید که او طرف کسی نیست، ولی کار مژگان نیز درست نیست و با فشار نمیتواند کسی که دوست دارد را نگه دارد. مژگان ناراحت شده و بیرون می رود.
فردی به نام ودات به شرکت پیش ایلماز و تکین می رود و میگوید که قصد دارد با آنها شریک بشود و سهام کارخانه روغن دمیر را بخرد. ایلماز و تکین ای او استقبال میکنند. وقتی ودات بیرون می رود، با یک نفر در مورد این مسأله صبحت میکند و خطیب حرفهای او را می شنود. او سریع سراغ او دو نفر آنکارایی می رود و میگوید که یک مشتری برای سهام کارخانه پیدا شده است. آنها میگویند که نباید بگذارند او سهام را بخرد و باید کارخانه دست خودشان بیفتد. خطیب اشاره میکند که باید دستمزدی به او بابت کمکهایی که میکند بدهند، اما آنها با تندرویی از خطیب میخواهند که سر جایش بنشیند و طلبکار نباشد و او را تهدید میکنند که اگر چکوراوایی ها بفهمند که او برای آنها کار میکند، برایش بد می شود.
مژگان به زندان برای ملاقات زلیخا می رود. زلیخا با دیدن او عصبانی می شود و میگوید که به خاطر دیوانگی او، زلیخا در زندان است. مژگان میگوید که همه چیز تقصیر خود زلیخا بوده است. زلیخا او را تهدید میکند که دیگر نمیگذارد راحت زندگی کند. سپس به او میگوید که عمه اش را برای کشتنش فرستاده بود و حتی میتواند زد چنگ دست او را روی صورت بهیجه ببیند. مژگان شوکه می شود و یاد صورت بهیجه می افتد. او با ناراحتی به خانه می رود و در این مورد با بهیجه بحث میکند . بهیجه سریع دست پیش میگیرد و با عصبانیت و طلبکارانه میگوید که باورش نمی شود که مژگان حرفهای زلیخا را باور کرده باشد، و او به خاطر ناخن کشیدن کرمعلی صورتش زخم شده است. سپس با دلخوری به اتاق می رود و تظاهر به جمع کردن چمدان خود میکند. مژگان دنبال او می رود و معذرت خواهی میکند و میگوید که نباید حرفهای زلیخا را باور میکرد.
هولیا اوزوم را بیرون می برد و در مدرسه ثبتنام میکند و برایش لوازم تحریر میخرد.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 248 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 249 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم