خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 294

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 294 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 283

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 294

مژگان در مسیر با گریه از راننده میخواهد که او را برگرداند، اما راننده می‌گوید که نمی‌تواند از دستور ایلماز سرپیچی کند. تکین خودش را از راه فرعی به جاده می رساند و راه ماشینی که مژگان و بهیجه داخل آن هستند را می بندد. او از آنها میخواهد که پیاده شده و سوار ماشین او بشوند. راننده می‌گوید که ایلماز او را دعوا خواهد کرد. تکین می‌گوید که او به ایلماز بگوید که تکین به او چنین دستوری داده است. مژگان با خوشحالی و امیدواری سوار ماشین تکین شده و تصور میکند که تکین او را پیش کرمعلی می برد. تکین آنها را به خانه ای در چکوراوا می برد. مژگان سریع داخل رفته و وقتی می بیند که کرمعلی آنها نیست، دوباره آشفته می شود. تکین با تحکم به او می‌گوید که نباید انتظار داشته باشد که با کاری که کرده، ایلماز به او اجازه دیدن کرمعلی را بدهد. او می‌گوید که مژگان باید صبر داشته باشد و او سعی میکند که بتواند کرمعلی را بعد ها برای دیدن پیش مژگان بیاورد. او سپس می رود‌. مژگان با گریه و فریاد به بهیجه می‌گوید که نمی‌تواند دوری پسرش را تحمل کند. بهیجه با حرص می‌گوید که قبل از گفتن چنین دروغی باید فکر اینجا را نیز میکرد.
تکین به خانه پیش فکرت می رود. او می‌گوید که باید کسی را که چنین شایعه ای درست کرده است پیدا کنند و به حساب او برسند. فکرت می‌گوید که او حدس می زند که کار یکی از پرستاران بیمارستان باشد، زیرا زمانی که بهیجه بستری بوده، او از روی انسانیت به مژگان دلداری دادن و به او نزدیک بوده است و یک پرستار به آنها بد نگاه کرده و رفته است. تکین و فکرت بلند شده تا به بیمارستان بروند. همان لحظه ایلماز نیز به خانه آمده و میخواهد همراه آنها برود، اما تکین اجازه نمی‌دهد و می‌گوید که او ممکن است از روی عصبانیت باز هم کار اشتباهی بکند.
در بیمارستان، شرمین و فسون برای انجام آزمایش به آنجا رفته و حرفهای آن پرستار را می شنوند. همان لحظه تکین و فکرت می رسند. فکرت با نشان دادن پرستار نریمان، می‌گوید که کار او بوده است. تکین جلو رفته و از نریمان در این مورد سوال میکند. یکی از پرستاران دیگر که کنار اوست، چنین چیزی را تأیید میکند. تکین و فکرت با عصبانیت با نریمان دعوا میکنند. نریمان معذرت خواهی کرده و با گریه می رود.
شب، بهیجه با دکتر آیکوت تماس می‌گیرد تا خبری بگیرد. آیکوت می‌گوید که شایعه فکرت و مژگان، کار نریمان بوده است. بهیجه موضوع را به مژگان گفته و مژگان متعجب می شود، زیرا از نریمان چنین انتظاری نداشت.
شب، ایلماز آمده و زلیخا پنهانی پیش او می رود تا با یکدیگر صحبت کنند. سودا متوجه قضیه شده و نگران می شود. کمی بعد دمیر به خانه آمده و سراغ زلیخا را میگیرد. سودا سعی دارد حواس دمیر را پرت کند، اما فایده ای ندارد. دمیر حدس می زند که زلیخا پیش ایلماز به عمارت کوچک رفته است. او با عصبانیت به سمت عمارت کوچک رفته و وقتی داخل می رود، گولتن و چتین را میبیند که مشغول چیدن خانه هستند. او به خانه برمی‌گردد و از اینکه زلیخا را پیدا نمیکند عصبی است.
زلیخا و ایلماز به مزرعه رفته و زلیخا بابت اینکه حرف ایلماز در مورد مژگان را باور نکرده بود از او معذرت خواهی میکند. ایلماز از زلیخا میخواهد که روی فرار کردنشان تمرکز کند و تاریخی را برای رفتن مشخص کنند.
در خانه دمیر عصبی است و منتظر است تا زلیخا بیاید. کمی بعد زلیخا داخل می آید. دمیر از او سوال میکند که کجا بوده است و زلیخا با خونسردی می‌گوید که به دیدن ایلماز رفته بود. دمیر با ناراحتی و درماندگی می‌گوید که او از اینکه زلیخا را از دست بدهد ترسیده بود. او می‌گوید که عاشق زلیخاست، اما نمی‌تواند عشق او را به زور تصاحب کند. سپس با ناراحتی به اتاق می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 294 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 295 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *