خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 37

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 37 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 37

زلیخا با تعجب و با چشمانی لرزان از اشک، به ییلماز خیره می شود. بقیه نیز ییلماز را می‌بینند و جا می خورند. جنگاور با دیدن ییلماز طاقت نیاورده و از جایش بلند می شود و به او حمله میکند، اما همه جلوی جنگاور را می‌گیرند.

دمیر برای اینکه آبرویش نرود، به پیشنهاد هونکار سریع دست زلیخا را گرفته و او را به زور به سمت در می کشاند تا از آنجا بروند.

زلیخا همچنان به ییلماز خیره مانده است و باورش نمی شود. دمیر، زلیخا را سوار ماشین میکند.

زلیخا در راه، با جیغ و داد از اینکه دمیر به او دروغ گفته بود عصبانی شده و به اصرار میگوید که ماشین را نگه دارد. وقتی دمیر به حرف او گوش نمی‌دهد، زلیخا در ماشین را باز کرده و خودش را بیرون پرت میکند.

دمیر سریع پیاده شده و سراغ زلیخا می رود. زلیخا که مجروح شده است، با خشم و عصبانیت میگوید که ییلماز شوهر اوست. سپس بیهوش می شود.

هونکار با راننده به خانه می رود و بچه را به اتاق می برد. همه از اینکه او تنها برگشته و آشفته است متعجب می شوند، اما هونکار چیزی نمی‌گوید.

در خانه شرمین، وقتی صباح الدین به خانه می آید، شرمین با حرص می‌گوید که همه به مهمانی رفته اند اما آنها دعوت نبوده اند.

صباح الدین با خونسردی میگوید که آنها نیز دعوت بوده اند اما او چیزی نگفته است زیرا حوصله رفتن به مهمانی با شرمین را ندارد.

شرمین از این بی‌خیالی صباح الدین و سکوتش عصبی می شود.

دمیر، زلیخا را به خانه می آورد. همه تصور می‌کنند که او زلیخا را کتک زده است.

دمیر به هونکار میگوید که زلیخا خودش را از ماشین بیرون پرت کرده و گفته است که ییلماز شوهر اوست و او را دوست دارد، اما خودش نگفته است که این قضیه را می‌دانسته.

صباح الدین برای معاینه زلیخا به آنجا می آید و به او مسکن می زند.

هونکار میگوید که زلیخا از پله ها افتاده است، اما کسی این حرف را باور نمیکند و همه تصور می‌کنند که دمیر با زلیخا دعوا کرده و او را کتک زده است.

ییلماز به خانه می رود و با دلگیری، ماجرا را برای فکلی تعریف میکند و میگوید که از نگاه زلیخا مشخص بود که از دیدن او ناراحت شده و دیگر او را نمیخواهد و ثروت را انتخاب کرده است. فکلی به ییلماز میگوید که زود قضاوت نکنید و شاید پشت ظاهر او چیزهای دیگری باشد که ییلماز خبر ندارد.

غفور به خانه رفته و به ثانیه و گولتن میگوید که از گارسون مهمانی شنیده است که در مهمانی دعوتی بزرگی شده و ییلماز نیز در مهمانی حضور داشته است. او به شدت پولدار شده و بهترین ماشین و لباسها را داشته است.

آنها به این فکر میکنند که جنگاور چه خصومتی با ییلماز داشته که به او حمله کرده است و اینکه ییلماز چگونه پولدار شده است. گولتن از شنیدن وضعیت ییلماز خوشحال می شود و خنده بر لب دارد.

شب هنگام خواب، ییلماز مدام به صحنه دیدن زلیخا فکر میکند. فکلی نیز، یاد گذشته و جوانی اش افتاده و به صحنه ی دعوا و درگیری با عدنان یامان فکر میکند.

صبح، ولی به خانه شرمین زنگ می زند تا با او حرف بزند، اما با جواب دادن صباح الدین، گوشی را قطع میکند.

سر میز صبحانه، شرمین در مورد علت کتک خوردن زلیخا از صباح الدین سوال میکند. صباح الدین از حرفهای شرمین کلافه شده و از سر میز بلند می شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 37 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 38  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *