خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 289
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 289 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
دمیر به کلانتری رفته و از دادستان پیگیر قاتل هولیا می شود. او از اینکه سه هفته از قتل مادرش گذشته، اما هنوز قاتل دستگیر نشده است عصبی و کلافه است. دادستان میگوید که آنها در حال تحقیق هستند و به زودی قاتل را پیدا میکنند. دمیر به خانه آمده و با کلافگی موضوع را به زلیخا میگوید. او میگوید که فکری در سرش دارد تا خودشان زودتر بتوانند قاتل را پیدا کنند.
در خانه تکین، بهیجه نشسته و به ظاهر با نظیره خوب برخورد میکند و از قهوه های او تعریف میکند و قهوه میخواهد. تکین با حسرت میگوید که او دیگر قهوه نمیخورد، و از نظیره چای میخواهد. او همیشه با هولیا قهوه میخورد.
کمی بعد بهیجه برای استراحت به اتاق می رود و ایلماز می آید. او با سردی سر سلامتی میدهد. مژگان با حرص از اینکه او به بیمارستان نیامده از ایلماز گله میکند و ایلماز با خونسردی میگوید که بود و نبود او در بیمارستان اهمیتی نداشته و دیگران برای رسیدگی بوده اند. سپس خبر میدهد که عمارت کوچک را به چتین و گولتن می دهد. مژگان از اینکه ایلماز بدون مشورت او چنین تصمیمی گرفته عصبانی می شود. ایلماز بی اهمیت به او می رود. تکین نیز ایلماز را تایید کرده و در برابر مژگان میگوید که چتین نیز پسر آنهاست و آن عمارت خالی مانده است. مژگان از اینکه تکین از ایلماز طرفداری میکند عصبی شده و به اتاق می رود.
دمیر خبرنگاران را در حیاط خانه جمع کرده است. ایلماز برای نشان دادن عمارت به چتین به آنجا رفته است. او جلو می رود تا حرفهای دمیر را بشنود. دمیر اعلام میکند که هرکس قاتل مادرش را لو بدهد، یک میلیون لیره جایزه میگیرد. همه از شنیدن این مبلغ زیاد شوکه می شوند. دمیر با دیدن ایلماز در جمعیت، به عمد دست زلیخا را میگیرد. ایلماز از دیدن این صحنه عصبی می شود و زلیخا نیز معذب است.
شب، زلیخا پیش ایلماز به عمارت کوچک می رود. ایلماز از اینکه زلیخا تلاشی برای فرارشان نمیکند عصبی است و از اینکه امروز در خانه مطبوعات او دست دمیر را گرفته و با او صمیمی بود، با او بحث میکند. زلیخا میگوید که او اشتباه میکند و دمیر دست او را گرفته بود. ایلماز میگوید که او به خاطر زلیخا ای پسرش نیز گذشته است. همان لحظه مژگان دم عمارت کوچک آمده و حرفهای آنها را از پشت در می شنود و می رود.
ایلماز که از زلیخا عصبانی است، از او سوال میکند که آیا با دمیر رابطه زناشویی دارد؟ زلیخا از شنیدن این سوال به شدت عصبانی شده و از آنجا می رود. ایلماز از اینکه زیاده روی کرده، پشیمان می شود.
صبح، مژگان چیزی از ماجرای شب گذشته به بهیجه نمیگوید. او به بهیجه خبر میدهد که ایلماز عمارت کوچک را به چتین میدهد. بهیجه عصبی شده و ایراد میگیرد، اما همان لحظه وقتی تکین می آید، فوری حرفش را عوض کرده و از کار ایلماز تعریف میکند. او سپس حاضر شده و به سمت عمارت می رود.
دمیر از شرکت با خانه تماس گرفته و از غفور میخواهد که به اتاق هولیا برود و برگه فوت او را از کشو برداشته و برای او بفرستد. غفور به اتاق هولیا رفته و در کشو، چشمش به پرونده بهیجه می افتد که هولیا یک کپی دیگر از آن گرفته بود. او پرونده را باز کرده و با خواندن اتهامهای قتل بهیجه شوکه می شود. او سریع بیرون آمده و به سمت خانه خودش می رود تا پرونده را به ثانیه نشان بدهد. همان لحظه بهیجه به آنجا رسیده و جلو می رود و پرونده را از غفور میگیرد تا ببیند او چه در دست دارد. غفور به او میگوید که چهره واقعی اش را به همه نشان میدهد. بهیجه به روی غفور میآورد که خبر دارد او قاتل خطیب است، و دست نوشته او را نیز به عنوان مدرک دارد. غفور شوکه می شود. بهیجه میگوید که انتخاب کند که آیا میخواهد اعدام بشود و یا سکوت کند. سپس پرونده را گرفته و از آنجا می رود .
زلیخا برای خرید به داروخانه می رود. مژگان از دور او را میبیند و به عمد به داروخانه می رود. او نسخه ای به دکتر میدهد و از او داروها را میخواند. دکتر با دیدن داروها میگوید که این داروها برای بارداری است و به او تبریک میگوید. زلیخا با شنیدن این خبر شوکه می شود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 289 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 290 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم