خلاصه داستان سریال ترکی زن قسمت 144

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی زن (کادین) قسمت 144 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

خلاصه سریال ترکی زن قسمت 92

سریال زن قسمت 144

انور پیش عارف می رود و از او خواهش می کند که به بیمارستان بروند چون ممکن است دماغش شکسته باشد اما عارف می گوید که حالش خوب است.

انور از او می پرسد که آیا ممکن نیست این دزدیدن و کتک کاری ها به سارپ ربطی داشته باشد؟

که عارف مکث می کند و بعد می گوید: «آره. نمیدونم دوستشن یا دشمنش. ولی مطمئنم بهش مربوطه… بهار تو خطر خیلی بزرگیه… اگه اونا منو میکشتن هم کسی چیزی نمفهمید! » انور نگران می شود.

بهار در آغوش خدیجه است و از اینکه از او آرامش می گیرد خوشحال است.

او وقتی پیش بچه ها می رود، هردو با خوشحالی فکر می کنند پدرشان برگشته و ذوق می کنند.

بهار می گوید که سارپ نیامده و بچه ها ناراحت می شوند و از مادرشان می خواهند که به سارپ زنگ بزند تا به دیدنشان بیاید.

بهار با ناراحتی می گوید که شماره سارپ را هم ندارد و از بچه ها می خواهد که بی تابی نکنند چون بالاخره پدرشان خواهد آمد.

بچه ها از خدیجه هم سراغ پدرشان را می گیرند.

وقتی خدیجه ناراحتی آنها را می بیند، با خنده می گوید: «شما امروز رقصیدین؟ قوانین این خونه که یادتون نرفته! پاشین! » و بچه ها را می رقصاند و باعث خوشحالی شان می شود.

سارپ ذهنش درگیر است و با به یاد اوردی بهار و بچه هایش گریه می کند.

پیرل به او نزدیک می شود و با دلسوزی می پرسد که قضیه چیست.

سارپ می گوید: «خیلی فقیر بودن.. باید وضع زندگیشونو میدیدی… هیچی نداشتن… همش تقصیر منه… »

پیرل برای آرام کردن او می گوید: «تو اگه میدونستی اونا این حال و روزو دارن هیچ وقت اجازه نمیدادی وضع زندگیشون این باشه.. »

سارپ به سمت او برمی گردد و می گوید: «الان که خبر دارم… » و به پیرل خیره می ماند.

انور دنبال بچه ها می آید تا آنها را به مدرسه برساند.

بهار وقتی او را دم در می بیند خودش را در آغوشش جا می دهد و بچه ها هم با دیدن این صحنه خوشحال شده و آنها را در اغوش می گیرند.

کمی بعد نیسان در کوچه از یوسف می شنود که به کسی می گوید حال عارف اصلا خوب نیست و همه ی صورتش زخمی است.

او با نگرانی همراه دوروک به در خانه ی عارف می روند و انور هرچقدر سعی می کند مانعشان بشود نمی تواند.

عارف در را باز می کند و نیسان با دیدن صورت او گریه اش می گیرد.

عارف برای اینکه بچه ها ناراحت نشوند می گوید که دعوا نکرده و فقط وقتی داشته دو نفر از وسط دعوا از هم جدا میکرده مشت های آنها به صورت او خورده است.

دوروک می پرسد: «اگه بوست کنیم خوب میشی؟ »

عارف می گوید که اصلا زخم هایش درد ندارد و اگر هم دوروک او را ببوسد زودتر حالش خوب میشود.

دوروک او را می بوسد و عارف با اینکه دردش می گیرد چیزی نمی گوید.

دوروک در مدرسه از بورا می خواهد که عروسک خرسی اش تولومبا را به جیدا بدهد تا برایش بیاورد. صبح وقتی جیدا برای پرستاری پیش بورا می رود، بورا عروسک را بدون اینکه به او بگوید داخل کیف جیدا می گذارد.

انور وقتی به خانه می رسد، مقابل ییلز و بهار و خدیجه می گوید: «بهار ما خیلی چیزا ازت پنهون کردیم و کارمون درست نبوده. اما من نمیتونستم وقتی تو حالت بد بوده بیام بگم وقتی با سارپ بودم کسایی با اسلحه بهمون حمله کردن و من سکته کردم، یا وقتی تو تخت بیمارستان بودم کسی خواست خفه م کنه… بهار بذار سارپ بیاد و خودش همه چیزو واست تعریف کنه ولی بدون که اون با خودش خطر رو میاره و وظیفه تو اینه که از بچه هات مراقبت کنی حتی اگه شده مقابل پدرشون… » بهار با ناراحتی سکوت می کند

وقتی ژاله به خانه می رسد، از غذایی که جیدا برایشان پخته و مراقبت خوبش از بورا از او تشکر می کند و راضی به نظر می رسد.

اما بعد عروسک خرس را درون کیف جیدا می بیند و عصبانی می شود و بعد اینکه عروسک را برداشت و جیدا را راهی کرد، دم در به او با عصبانیت می گوید: «دیگه نمیخوام اینجا بیای! خودتو به اون راه نزن. خوب میدونی چی میگم! چرا خودتو واسه همچین چیز کوچیکی تحقیر کردی؟! »

جیدا که از حرف های او شوکه و ناراحت شده سعی می کند بفهمد چه شده اما ژاله در را رویش می بندد و می رود.

جیدا تمام شب را بیرون می ماند و گریه می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال زن  قسمت 144 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال زن (کادین) قسمت 145 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *