خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 87

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 87 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 87

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 87

زلیخا با نهال قرار دارد و میخواهد بیرون برود. شرمین از زلیخا میخواهد او را نیز تا شهر برساند.

در مسیر، شرمین در مورد قهرمانی ایلماز و نجات دادن مژگان صحبت میکند و سپس به زلیخا بخاطر اینکه ایلماز نتوانست او را از زندگی اش نجات دهد طعنه می زند. زلیخا به شدت عصبانی شده و در راه، شرمین را پیاده میکند.

زلیخا و نهال به رستوران می روند. نهال در مورد بدهی برادرش به زلیخا میگوید و از او تقاضای کمک میکند. زلیخا میگوید که خودش پولی ندارد و باید از دمیر بگیرد. نهال حرف او را باور نمی‌کند و نمیخواهد دمیر چیزی بفهمد.

او از زلیخا دلخور شده و سپس به روی او می آورد که راز او و ایلماز را میداند و سپس او را تهدید میکند که میتواند این خبر را به همه بگوید. زلیخا شوکه و عصبانی می شود. نهال پشیمان شده و معذرت خواهی میکند اما زلیخا اهمیتی نمی‌دهد و از رستوران بیرون می آید.

او با عصبانیت به شرکت دمیر می رود و بخاطر اینکه رازشان را به جنگاور گفته و او نیز به نهال گفته است با دمیر دعوا میکند. دمیر متعجب شده و سعی دارد زلیخا را آرام کند. زلیخا از دمیر میخواهد که با جنگاور در مورد این قضیه صحبت کند.

وقتی شرمین به خانه برمی‌گردد، گولتن برای کمک به او به خانه اش می رود.

فسون با شرمین تماس گرفته و شرمین اخبار ایلماز را میدهد و میگوید که پدر مژگان دکتر بنامی است و اگر بفهمد که ایلماز یک قاتل است، دخترش را هرگز به او نمی‌دهد. گولتن حرفهای شرمین را می شنود.

شب در خانه، زلیخا از دمیر ناراحت است و به اتاق می رود. دمیر پیش او میرود و میگوید که هنوز با جنگاور صحبت نکرده، اما به زلیخا اطمینان میدهد که اتفاقی نمی افتد و جنگاور دوست صمیمی اوست. زلیخا میگوید که دیگر نمیخواهد نهال را ببیند‌.

روز بعد، نهال به خانه دمیر می آید تا زلیخا را ببیند. زلیخا از آمدن او عصبانی می شود. نهال با شرمندگی معذرت خواهی کرده و می‌گوید که هرگز چنین کاری نمی‌کند و از زلیخا میخواهد او را ببخشد.
شب، دمیر و زلیخا حاضر می شوند تا برای شام با مهندسان ساختمان به کلوپ شهر بروند.

ایلماز و مژگان نیز با یکدیگر برای شام قرار گذاشته و به کلوپ می روند. زلیخا با دیدن آنها دوباره ناراحت می شود اما سعی میکند خودش را کنترل کند.

پدر مژگان به آدانا آمده و با عصبانیت به بیمارستان می رود و سراغ مژگان را میگیرد.

او می فهمد که مژگان به کلوپ رفته و به سمت آنجا می رود. پدر مژگان وارد کلوپ شده و با دیدن مژگان به همراه ایلماز به شدت عصبانی شده و از مژگان میخواهد همراه او بیاید، اما مژگان قبول نمیکند.

او نامه ای را که برایش فرستاده اند به مژگان نشان داده و میگوید که ایلماز قاتل است و او حق ندارد با یک قاتل ارتباط داشته باشد.

مژگان عصبانی شده و میگوید خودش همه چیز را میداند.

آنها دعوا می‌کنند و مژگان همراه پدرش نمی رود. پدر مژگان اچبت عصبانیت کلوپ را ترک میکند.

مژگان و ایلماز از آنجا بیرون آمده و به پارک می روند. مژگان گریه میکند و ایلماز سعی دارد او را دلداری بدهد.

او به مژگان میگوید که بهتر است بین او و خانواده اش نماند، اما مژگان میگوید که هرگز ایلماز را ترک نمیکند و او را میخواهد.

ایلماز حقله را از جیبش بیرون آورده و در دست مژگان می اندازد.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 87 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 88  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *